چمث پالیهاپیتیا

شما برنامه‌ریزی می‌شوید، بخشی از سخنرانی چمث پالیهاپیتیا در استنفورد ۲۰۱۷

چمث پالیهاپیتیا کیست؟

چمث پالیهاپیتیا یه سرمایه‌گذار خطر پذیره که توی سری لانکا به دنیا اومده و به کانادا مهاجرت کرده و الان یه آمریکایی-کاناداییه.

بین سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ مدیر اجرایی ارشد فیسبوک بوده و مالک گلدن استیت واریرز و بنیان‌گذار سوشال کپیتاله.

سندی پرکیلاس، مدیر عملیات سابق فیسبوک و مدیر محصول سابف اوبر توی مستند معضل اجتماعی (the social dilemma) چمث پالیهاپیتیا رو اینجوری معرفی می‌کنه:

چمث اون اوایل مدیر ارشد بخش رشد فیسبوک بود و تو این صنعت به خاطر پیشگامی ‌تو خیلی از تاکتیک‌های رشد که برای رشد فیسبوک با چنین سرعت باور نکردنی‌ای استفاده شدن خیلی شناخته شده‌اس.
و بعد از اون، تاکتیک‌های رشدش تو سیلیکون‌ولی به یه دستورالعمل استاندارد تبدیل شدن که در اوبر و خیلی از شرکت‌های دیگه استفاده شد.
یکی از چیز‌هایی که اون درش پیش‌قدم بود، استفاده از آزمایش علمی ‌آ/ب روی تغییرات فیچرهای جزئی بود که الان به‌طور گسترده توسط گوگل و فیسبوک و کمپانی‌های مشابه استفاده می‌شه.
(مستند the social dilemma، دقیقه ۲۷)

خلاصه اینجوری باید بگیم که: اگه این آدم اون زمون تو فیسبوک نبود، فیسبوک نمی‌تونست انقدر زیاد و سریع رشد کنه.  

احساس گناه و مشکل جهانی

این موضوع رو نباید سرسری ازش بگذریم که تعداد زیادی از کسایی که تو سیلیکون ولی و کمپانی‌های بزرگ فناوری مشغول به کار بودن تو سال‌های اخیر بیرون اومدن و نسبت به کارایی که کردن یا چیزایی که ابداع کردن احساس پشیمونی دارن.

نمی‌شه به این افراد ایراد گرفت، چه اینکه خودشون مثل همین چمث پالیهاپیتیا یا جاستین روزنشتاین خالق کلید لایک فیسبوک، بارها گفتن که فکر نمی‌کردن کارایی که داشتن انجام می‌دادن به اینجاها برسه.

چمث پالیهاپیتیا همونطور که دیدی معتقده این مشکلی که ساختار فعلی شبکه‌های اجتماعی دارن برای جوامع درست می‌کنن، مربوط به فقط آمریکا نیست. یه مشکل جهانیه.

وقتی یه مسئله جهانی شد یعنی خیلی ریشه‌دار و عمیق شده و می‌طلبه که هر کسی تو هر جای دنیا نسبت بهش شناخت پیدا کنه که حداقل بتونه آسیب‌هاش رو کمتر کنه.

فعلاً کاری به ارائه‌ی راه‌حل ندارم، شناخت مشکل و آگاه شدن به آثار سوء اون کمترین کاریه که در حال حاضر می‌تونیم انجام بدیم. شاید تونستیم فرار کنیم یا به کم اثر شدنش کمک کنیم.

در هر صورت به نظرم برای تمام کسایی تو شبکه‌های اجتماعی فعال هستن دونستن این چیزا واجبه. کمترین اثرش اینه که شاید باعث بشه الکی مردم رو وادار به ورود به شبکه‌های اجتماعی نکنیم یا اگه خواستیم کسی رو دعوت کنیم عوارضش رو هم بهش بگیم که با آگاهی وارد بشه.

متن سخنرانی

مجری: من می‌خواهم برگردیم به جایی که شما در مورد بهره‌برداری از رفتار مصرف‌کننده در فضای اینترنت گفتید. شما گفتید که الان زمان بررسی انگیزه‌ها و احساسات در کسب‌وکارهای رسانه‌های اجتماعیه و شما در ساخت یکی از بزرگترین آن‌ها مشارکت کردید الان در چه حالی هستید؟

چمث پالیهاپیتیا: احساس گناه عجیبی دارم.

من فکر می‌کنم همه ما تلویحاً این احساس را داشتیم با اینکه تظاهر می‌کردیم احتمالاً عواقب ناخواسته بدی نخواهد داشت.

من فکر می‌کنم در بخش‌های خیلی درونی‌تر ذهن‌مان به نوعی می‌دانستیم ممکن است اتفاق بدی رخ دهد، اما فکر می‌کنم راهی که ما روشن کردیم شبیه به این نبود.

این الان واقعاً یک موضوع است که من فکر می‌کنم ما ابزارهایی را ساخته‌ایم که در حال از بین بردن بافت اجتماعی نحوه عملکرد جامعه هستند؛ این دقیقاً همان جایی است که ما هستیم و من همه شما را به عنوان رهبران آینده جهان تشویق می‌کنم تا واقعاً اهمیت این موضوع را درک کنید.

اگر به هیولا غذا بدهید آن هیولا شما را نابود خواهد کرد اگر آن را پس بزنید فرصتی برای کنترل و مهار آن پیدا می‌کنیم و این یک نقطه از زمان است که مردم نیاز به یک ترمز محکم دارند نسبت به بعضی از این ابزارها و چیزهایی که به آنها اعتماد می‌کنید.

بازخورد کوتاه‌مدت چرخه‌های مبتنی بر دوپامینی که ایجاد کرده‌ایم باعث از بین رفتن عملکرد جامعه می‌شود. نه گفتمان مدنی، نه همکاری، اطلاعات نادرست، عدم صداقت و این یک مسئله آمریکایی نیست، این در مورد تبلیغات روس‌ها نیست، این یک مشکل جهانی است.

به نظر من، در حال حاضر وضعیت واقعاً بدی داریم این در حال فرسایش پایه‌های اصلی نحوه رفتار افراد با یکدیگر است و من راه حل خوبی ندارم.

راه حل من این است که دیگر از این ابزارها استفاده نمی‌کنم. سال‌هاست که استفاده نمی‌کنم. این یک تنش بزرگ با دوستان من است و یک تنش بزرگ در محافل اجتماعی من است.

اگر به فید فیس‌بوک من نگاه کنید من احتمالاً طی دو سال شاید دو بار پست گذاشته‌ام؛ سه بار، پنج بار، کمتر از ده است و این عجیب است، احساس می‌کنم من فقط به طور ذاتی نمی‌خواستم برنامه‌ریزی شوم، پس فقط آن را خاموش کردم؛ اما من با آن مقابله نکردم و حالا با دیدن آنچه اتفاق می‌افتد واقعاً من را از پا در می‌آورد.

به این اتفاقات فکر کنید که در واتساپ شوخی‌هایی بوده در بعضی از دهکده‌های هند. مردم می‌ترسیدند که بچه‌هایشان ربوده شوند و چیزهایی مثل این… و بعد در نتیجه، آن مجازات‌های بدون محاکمه اتفاق افتاد. مردم مانند پارتیزان‌ها به این طرف و آن طرف می‌دویدند آنها فکر می‌کنند… شخصی را پیدا کردند، جدی؟ مثل همان چیزی است که ما با آن سر و کار داریم. تصور کنید وقتی چنین کاری را به حداکثر می‌رسانید.

بازیگران بد قصه الان می‌توانند تعداد زیادی از افراد را دستکاری کنند برای انجام هر کاری که می‌خواهند.

این یک وضعیت واقعاً خیلی بد است و ما مشکل را درست می‌کنیم. ما زندگی خود را حول محور این احساس کمال تصور می‌کنیم. برای اینکه ما با این سیگنال‌های کوتاه‌مدت پاداش می‌گیریم… لایک‌، کامنت… و ما آن را با ارزش قاطی می‌کنیم و آن را با حقیقت مخلوط می‌کنیم.

در عوض آنچه واقعاً وجود دارد محبوبیت جعلی و شکننده است که کوتاه مدت است و شما را خالی‌تر از وقتی که آن را دریافت کردید رها می‌کند، چون شما را مجبور به ورود به این چرخه معیوب می‌کند، جایی که شما می‌گویید کار بعدی که باید انجام دهم چیست؛ چون به دریافت دوباره آن نیاز دارم.

به آن فکر کنید که توسط دو میلیارد نفر تشدید شده و بعد به نحوه واکنش مردم نسبت به برداشت دیگران فکر کنید. این واقعاً خیلی بد است واقعاً خیلی خیلی بد است.

مجری: به نظر می‌رسد چون شما بخشی از آن بودید احساس مسئولیت عمیقی می‌کنید.

چمث پالیهاپیتیا: من در آنجا کار بسیار بزرگی انجام دادم و فکر می‌کنم که آن کسب‌وکار در دنیا اکثراً اثرات مثبتی دارد.

جایی که من تصمیم گرفته‌ام زمان خود را صرف کنم صرف کردن سرمایه‌ای که آنها به من پاداش دادند و الان روی تغییرات ساختاری تمرکز می‌کنم که می‌توانم کنترل کنم.

من نمی‌توانم آن را کنترل کنم می‌توانم تصمیماتم را کنترل کنم؛ یعنی من از این گُه استفاده نمی‌کنم، من می‌توانم تصمیمات بچه‌هایم را کنترل کنم؛ یعنی آنها مجاز به استفاده از این گُه نیستند و سپس می‌توانم بر روی دیابت، تحصیلات و تغییرات آب و هوایی تمرکز کنم؛ این کاری است که من می‌توانم انجام دهم.

اما هر کس دیگری باید کمی بیشتر خودکاوی کند در مورد آن چیزی که می‌خواهد انجام دهد زیرا در حالی که برنامه‌ریزی می‌شوید متوجه رفتارهای خود نیستید.

این غیر عمدی بود اما حالا شما باید تصمیم بگیرید چقدر مایل به تسلیم شدن هستید؛ چقدر استقلال فکری خواهید داشت و فکر نکنید، اوه، نه من، من یه نابغه خفن تو استنفورد هستم… شما بیشتر در معرض خطر آن هستید، چون شما کل زندگیتون رو مشغول چک باکس کردنید. دلخور نشید بچه‌ها.

مجری: هیچکس به دل نگرفت…