تریستان هریس

آسیب‌های شبکه‌های اجتماعی از زبان تریستان هریس

تریستان هریس یه دانشمند کامپیوتر آمریکایی متولد سال ۱۹۸۴. در حال حاضر هم‌بنیان‌گذار و رئیس مرکز فناوری‌های انسانیه و قدیم‌ترا به مدت ۳ سال توی گوگل به عنوان طراح اخلاق‌شناس کار می‌کرده.

مجلۀ رولینگ‌استون اون رو به عنوان یکی از “۲۵ نفری که جهان رو تغییر می‌دن” آورده و فورچن داخل لیست ۴۰ نفر برتر زیر ۴۰ سال. توی دانشگاه استنفورد زیر نظر بی‌جی‌فاگ، فناوری اقناعی ( اسم جدیدش: آزمایشگاه طراحی رفتار ) خونده و بعدش که به گوگل رفته، توی تیم جیمیل دقیقاً کارش همین بوده. البته قبل از اینکه وارد گوگل بشه مدیر و هم‌بنیان‌گذار یه مجموعه به اسم Apture بوده که گوگل ازش می‌خره.

سال ۲۰۱۳ یه ارائه دربارۀ مسابقه‌ای که گوگل و فیسبوک و اپل برای گرفتن توجه آدما دارن می‌دن و مسئولیت‌شون در قبال جامعه می‌سازه و منتشر می‌کنه که توی خود گوگل وایرال می‌شه. از این جا به بعد جهت فعالیتش رو تغییر می‌ده و همراه با آزا راسکین موسسه فناوری‌های انسانی رو ایجاد می‌کنه.

۱- انحطاط (Downgrade)

مشکل واقعی بشریت این است که ما احساسات پارینه‌سنگی داریم؛ نهادهای قرون وسطایی و فناوری خداگونه.

همه ما دنبال لحظه‌ای هستیم که فناوری قدرت و هوش انسان را مضمحل کند، چه زمانی قرار است از سینگولاریتی عبور کند؛ جایگزین شغل‌های ما شود؛ هوشمندتر از انسان باشد. این چیزی است که همه از آن صحبت می‌کنند.

اما این لحظه‌ی خیلی نزدیکتر وجود دارد که فناوری در واقع بر نقاط ضعف انسان غالب می‌شود. این نقطه رد شده. در بنیان ربات‌هاست، در اعتیاد، سرریز اطلاعات، دو قطبی‌سازی، رادیکالیزاسیون، اظهار خشم، اظهار پوچی، هر چیزی که منجر به تنزل رتبه انسان می‌شود. کاهش سطح توجه، روابط مدنیت، همزیستی، عادت‌ها، پایین آوردن درجه‌ی انسان‌ها.

هفتاد درصد از ترافیک یوتوب توسط آنچه الگوریتم پیشنهاد می‌کند هدایت می‌شود. مردم فکر می‌کنند این درست نیست، من هستم که در یوتوب راه خودم را انتخاب می‌کنم، این حرف بی‌ارزشه. ساده‌ترین مثال این است که شما آنجایید و می‌خواهید روی پلی ویدیو کلیک کنید؛ من می‌دانم زمان‌هایی هست که من کشیده می‌شوم اما این دفعه متفاوت است؛ و بعد مطمئناً شما روی پلی کلیک می‌کنید و دو ساعت بعد از یک خلسه بیدار می‌شوید و می‌گویید: چه اتفاقی برای من افتاد؟

آنچه در آن لحظه رخ داده که مردم نمی‌بینند این است که جایی در یک سرور، گوگل نسخه عروسک ودو آواتار شما را بیدار می‌کند و بر اساس همه کلیک‌ها و لایک‌های شما… (این‌ها مانند بایگانی موها و ناخن‌های بریده شده شما هستند. این باعث می‌شود این مدل بیشتر و بیشتر مثل شما رفتار کند). سپس کاری که آنها انجام می‌دهند این است که آنها مدل آواتار را با ۱۰۰ میلیون فیلم پر می‌کنند و می‌گویند: خب اگر من بخواهم این ویدئو یا این ویدئو را تست کنم کدام یک شما را بیشتر از همه در آنجا نگه می‌دارد؟

این مثل این است که خلاف ذهن خود شطرنج بازی کنید. اگر به آن فکر کنید برنده خواهید شد. چرا گری کاسپاروف من و شما را در شطرنج می‌برد؟ هر وقت شطرنج بازی می‌کنیم او حرکت‌های بیشتری را حدس می‌زند. شما نسخه‌های صوری را بازی می‌کنید: اگر من این کار را بکنم او این کار را می‌کند. اما او فقط شبیه‌سازی‌های بیشتری انجام می‌دهد؛ بنابراین برنده می‌شود.

اما وقتی گری در برابر بهترین ابرکامپیوتر در سال ۲۰۰۴ شکست خورد، گری در آن مسابقه فقط شطرنج را نمی‌بازد، وی بهترین بازیکن انسانی شطرنج بود که ما داشتیم.

بنابراین از آن لحظه به بعد تمام بشریت در شطرنج از کامپیوترها بدتر است. آنها در شطرنج از انسان پیشی گرفته‌اند. حالا ما ۲ میلیارد حیوان اجتماعی انسانی هستیم با بهترین سخت‌افزاری که به دست آورده‌ایم. مثل این است که یک چاقو را به یک نبرد لیزری فضایی بیاورید. ما در حال آوردن قشر کوچک پیشانی خود هستیم که بسیار شگفت‌انگیز اما بسیار محدود است.

ما احساسات پارینه سنگی داریم و از آن هنگامی ‌که می‌خواهیم یک ویدیوی یوتوب را پلی کنیم استفاده می‌کنیم.

هر کسی با یک ابر رایانه گوگل یوتوب فیسبوک می‌تواند چیزهای عالی را شبیه‌سازی کند تا به ما نشان دهد این در واقع یک ماجرای عمیق است که مردم آن را دست کم می‌گیرند؛ زیرا به نوعی یک لحظه‌ی تمدنی است وقتی یک گونه‌ی هوشمند… ما یک فناوری تولید می‌کنیم که آن فناوری می‌تواند نقاط ضعف سازنده را شبیه‌سازی کند.

عروسک خیمه‌شب‌بازی که ساخته‌ایم می‌تواند در واقع شبیه‌سازی کند و دقیقاً بداند کدام نخ‌های عروسک سازنده را بکشد.

حالا همه ما عصبانی هستیم و متوجه می‌شوید که این کنترل ساختار اجتماعی ما است؛ این کنترل سلامت روان کودکان است؛ این کنترل سیاست ماست؛ این کنترل انتخابات ماست؛ و مردم واقعاً درک نکرده‌اند که تکنولوژی در حال حاضر قلم تاریخ را در دست دارد و ما کنترل نمی‌کنیم.

۲- تریستان هریس در الن شو

الن: سلام تریستان حالت چطوره؟

تریستان: سلام الن باعث افتخاره که اینجا هستم.

الن: منم از دیدنت خوشحالم. من که این مستند رو تماشا کردم گفتم. امیدوارم همه اون رو تماشا کنن. لطفاً توضیح بده که معضل اجتماعی (Social Dilemma) چیه؟

تریستان: بله معضل اجتماعی اینه که همه ما سه میلیارد نفر مجبور به استفاده از پلتفرم‌های فناورانه غیر همسو با خیر و صلاح عمومی یا اجتماعی هستیم.

انگیزه‌های اونا با اون چیزی که برای سلامتی روان ما، دموکراسی ما خوبه، متفاوته. و این که ما جای دیگه‌ای برای رفتن نداریم که مجبور به استفاده از این زیرساخت‌ها می‌شیم که آلوده‌ست، معضل اجتماعی همینه.

الن: خب تو برای گوگل کار کردی و یه جایی گفتی این برای من جواب نمی‌ده، دقیقاً چه اتفاقی افتاد که باعث شد بیای بیرون؟

تریستان: بله من در تیم جیمیل کار می کردم، می‌دیدم که دارم به ایمیل معتاد می‌شم و می‌دیدم که به تمام این محصولات اجتماعی معتاد شدم؛ و همه دوستان من، دوستان من در دانشگاه در واقع اینستاگرام رو شروع کردن.

بنابراین به طور کلی احساس می‌کردم راه خودمون رو داریم گم می‌کنیم. بیشتر کارهای ما مربوط به دستکاری مردم مورد توجه اونا بود و کمتر درمورد اینکه واقعاً چی برای مردم خوبه.

من یه ارائه ساختم و گفتم که قبلاً در تاریخ هرگز پنجاه نفر از سفیدپوستان در کالیفرنیا نبودن که تصمیم بگیرن توجه سه میلیارد نفر چه ریختی باشه و ما نسبت به اینکه چطور این توجه جمعی رو شکل می‌دیم مسئولیت اخلاقی داریم.

الن: و هیچ کس باهات موافق نبود؟

تریستان: خب یه زمانی بود که ارائه منفجر شد، در گوگل وایرال شد و مردم گفتن: کاملاً موافقم، اما بعدش واقعاً هیچ اتفاقی نیفتاد. و از اون زمان ما گروهی از کارمندان سابق شرکت‌ها رو جمع کردیم که واقعاً سعی داشتن صنعت رو تغییر بدن و این فیلم، نمایش نهایی این موضوعه.

من فکر می‌کنم، امیدوارم یه چیزی مثل کتاب بهار خاموش یا مستند حقیقت ناخوشایند برای صنعت تکنولوژی باشه، چون واقعاً این مدل‌های درآمدی با سلامت جامعه مطابقت ندارن.

الن: وقتی می‌گی اونا ما رو معتاد نگه می‌دارن و این بخشی از مدل تجاری شرکت‌های فناوریه… توضیح بده.

تریستان: خوب ما فکر می‌کنیم مشتری هستیم و اونا فقط یه محصول به ما ارائه می‌دن؛ اما جدیداً چقدر پرداخت کردید برای حساب اینستاگرام خودتون یا حساب فیسبوک خودتون؟

الن: هیچی.

تریستان: بنابراین چطور ارزش اونا پونصد میلیارد دلاره؟ اونا از توجه و رفتار ما درآمد کسب می‌کنن. اونا به ما احتیاج دارن که وقت زیادی رو صرف برنامه کنیم و اونا مجبورن.

ما اسمشو مسابقه برای رسیدن به ریشه مغز می‌ذاریم که مشتاقه توی مغز عمیق‌تر بشه تا این توجه رو جلب کنه. بنابراین شخصی که از روی اعتیاد داره چک می‌کنه ارزش بیشتری داره.

اگه شخص در حال بررسی تلفنش مثل معتاد باشه، ارزش اون بیشتره.

مثل یه دستگاه اسلات. بعضی وقتا اون اهرم رو می‌کشید و چیز خوبی به دست میارید. شما اون پنج تا لایک جدید یا جایزه‌ها رو می‌گیرید؛ دفعه‌های بعدی رفرش می‌کنید و چیزی گیرتون نمیاد و همین تصادفی بودن اون رو خیلی اعتیادآور می‌کنه.

الن: پس مشتری کیه؟

خب مشتری تبلیغ‌کننده‌ست. اونا کسایی هستن که برای تمام این چیزا هزینه می‌کنن و تا زمانی که اینجوری باشه وقتی از محصولات به روش‌های خاصی استفاده می‌کنیم ما ارزش بیشتری داریم؛ چون خشم، خودشیفتگی، اعتیاد، قطبی‌سازی، اطلاعات نادرست، همشون سود داره.

بنابراین جریان فیلم اینه که ارزش یه نهنگ تا زمانی که زنده باشه بیشتر از مرده‌شه و ارزش یه درخت بیشتر از الواریه که شبیه درخته. در این مدل در فنآوری رسانه‌های اجتماعی امروز ارزش بیشتری داریم وقتی معتاد، حواس‌پرت عصبی، افراطی و بی‌اطلاع می‌شیم.

این یعنی ما با موفقیت تحت تأثیر قرار گرفتیم تا از این محصولات استفاده کنیم تا برای تبلیغ‌کننده‌ها موفقیت‌آمیز باشه.

الن: واقعاً ناراحت کننده‌ست هر چی که گفتی درسته؛ ما تو همچنین دنیای تفرقه‌انگیزی زندگی می‌کنیم

و قطعاً شبکه‌های اجتماعی تو این ماجرا نقش دارن. از چه راهی؟

تریستان: بله. به نظر من این مهمترین بخش فیلمه.

اگه ما واقعیت مشترکی نداشته باشیم، جایی که بتونیم متفق‌القول بگیم یه واقعیت مشترک وجود داره، دموکراسی جواب نمی‌ده. چون شما نمی‌تونید فقط از شر بقیه کسایی که با شما موافق نیستن خلاص بشید.

الن: پس چطور به اینجا رسیدیم؟

تریستان: تصور کنید شما فیسبوک هستید و دو نوع فید اخبار مختلف دارید؛ یکی رو می‌گید: خوراک تاییدشده. فقط چیزهایی رو به مردمی می‌ده که با شما موافق هستن؛ و خوراک دیگه‌ای که مردم داشتن، درگیری با فید نمایش شما بود و هر بار شانسی چیزی رو نشون می‌ده که مثل دنیایی که فکر می‌کنید نیست.

از کدوم از این دو فید بیشتر و بیشتر استفاده می‌کنید و اعتیادآوترش می‌کنید که دوباره برگردن؟ خوراک تأییدشده.

پس بین اون دو تا ما می‌گیم این شبیه مدل درآمدی بر اساس سود از قطبی‌سازیه. چون هر چی جامعه رو تقسیم کنن پول بیشتری درمیارن؛ به دنیاهای باریک و باریک‌تر شبیه فیلم ترومان‌شو. جایی که هر کدوم از ما واقعیت خودمون رو داشته باشیم.

و این ماجرا ده ساله که ادامه داره و من فکر می‌کنم ما واقعاً نتونستیم باهاش کنار بیایم. آینه‌ای که این تصویر نادرست از اونچه که ما به عنوان یه جامعه هستیم رو بازتاب داده و بعدش باعث شده این تغییرات تفرقه‌انگیز اتفاق بیفته.

الن: چون فکر نمی‌کنید شبکه‌های اجتماعی مقصر این ماجرا هستن. شما سیاست رو همه چیز رو مقصر می‌دونید.

اما واقعاً درسته. وقتی فقط مدام فقط اون چیزی که می‌دونه می‌خوای ببینی بهت می‌ده و همون طور که گفتی اگه شما در معرض گرمایش جهانی قرار گرفتید بسته به جایی که زندگی می‌کنید و اینکه کی هستید جواب متفاوتی می‌گیرید. این جذابه

هنوز معتادی؟ منظورم اینه خودتو پیدا کردی… مطمئنم که الان بهتری اما آیا معتادی؟

تریستان: خب بله، این خیلی مهمه الن. چون چیزیه که من واقعاً می‌خوام مردم بدونن. من واقعاً نحوه کار همه اینها رو مطاله کردم و این اصلاً این حقیقت رو عوض نمی‌کنه که همه ما مستعدیم.

به عنوان نمونه ما طوری تکامل پیدا کردیم که به تایید بقیه اهمیت بدیم بنابراین اگه ۱۰۰ تا لایک یا ۱۰۰ تا کامنت بگیری و ۱۰ تاش منفی باشه، ما تکامل پیدا کردیم که بهش اهمیت بدیم و فقط به این دلیل که من می‌دونم همه اینا چطور کار می‌کنن به این معنی نیست که اگه از اون استفاده می‌کنید و اونجا هستید روی شما تأثیر نمی‌ذاره.

در واقع با پوشش این فیلم در توییتر، من با اعتیاد دارم بررسی می‌کنم ببینم نظر مردم در مورد فیلم چیه و من فکر می‌کنم این چیزیه که امیدوارم برای مردم روشن‌کننده باشه.

اینه که وقتی حس می‌کنید خیلی به تلفن خودتون اعتیاد دارید نباید احساس کنید تقصیر شماست چون یه عدم تقارن عظیم بین ۱۰۰۰ نفر پشت صفحه نمایش و سوپر کامپیوترهایی هست که به سمت مغز ما نشونه رفتن تا سعی کنن یه چیز عالی رو پیش‌بینی کنن که ما رو بیشتر نگه دارن.

امیدوارم که این برای مردم روشن‌ و شفاف باشه و بعضی اختیارات رو به ما برگردونه.

الن: بله. والدین باید چه نکاتی رو رعایت کنن تا از بچه‌هاشون در برابر این مسئله محافظت کنن؟

تریستان: من بسیار خوشحالم که این رو مطرح کردی. این تو فیلم هست و عمیقاً نگران کننده‌ست چون وقتی می‌گم همه ما رو تحت تأثیر قرار می‌ده، هم بزرگسالان و هم کودکان رو تحت تأثیر قرار می‌ده و کودکان در هر صورت بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرن.

وقتی در دبیرستان هستید و اعتبار اجتماعی و تأیید اجتماعی شما… خب دوست من سوزی ۲۰۰۰ تا ویو روی ویدیوش گرفت و من فقط ۳۰۰ تا… حتی اگه تو دوران کودکی از این سیستم بیاید بیرون…

من قصد دارم از اینستاگرام خارج بشم؛ خب تو اون مدرسه بقیه هنوز هم بر اساس تعداد ویوها، تعداد لایک‌ها و نظرات مردم همدیگه رو مقایسه می‌کنن؛ چیزی که در مورد این ماجرا خیلی شیطانیه اینه که اونا حس تعلق ما رو انتخاب کردن؛ چون اگه الان در اون شرکت نکنید احساس محرومیت می‌کنید.

به عنوان مثال تیک‌تاک. راهی که اونا تونستن دسته‌ای از نوجوون‌ها رو از اینستاگرام به تیک‌تاک ببرن

اونا گفتن خب، اگه بتونید یه عکس اینجا پست کنید ما به شما لایک و ویو بیشتری می‌دیم چون اونا فقط تو چرخوندنش بین افراد مختلف بهترن و اینجوری ما رو بیشتر معتاد می‌کنن.

تقریباً مثل هورمون رشد اجتماعی است. اونا این تأییدیه دروغین و متورم اجتماعی رو به ما می‌دن که فقط باعث می‌شه بعد از اون بیشتر بخوایم.

الن: پس برای والدینی که بچه می‌خوان چه راه حل‌هایی وجود داره؟ چون نمی‌تونید فقط بگید که از اینستاگرام یا شبکه‌های اجتماعی دور  باشن. اونا چه کاری انجام بدن؟

تریستان: بله، خب اولین چیزی که از جنبش بزرگ تنباکو یاد گرفتیم؛ اگه به کسی بگید که چیزی برای تو بده یا این کار رو انجام ندید فکر می‌کنن در حال کنترل اونا هستید و بچه‌ها گوش نمی‌دن، این همون چیزیه که در مورد تنباکو اتفاق افتاده؛ چیزی که واقعاً جواب می‌ده اینه که نشون بدید این دستکاری‌کننده‌س، چون هیچ کس نمی‌خواد احساس کنه که دستکاری شده و به همین دلیله که فیلم در واقع ما امیدواریم آغازگر گفتگو برای خانواده‌ها باشه.

و ما می‌بینیم که مردم در کل دنیا در ۱۹۰ کشور دنیا با خانواده‌هاشون در حال مکالمه هستن. می‌تونید فیلم رو ببینید و بگید اینجوری برای دستکاری طراحی شده و بعدش می‌تونید درمورد اینکه می‌خواید برای تغییر اون چه کاری انجام بدید گفتگو کنید.

من فکر می‌کنم بیرون رفتن شخص یه چیزه؛ اما دوباره، همون‌طور که صحبت کردیم، اگه قراره محروم بشید

مسئله دیگه اینه که یه خانواده کامل یا گروهی از خانواده‌ها رو بدست بیارید، یا کل مدرسه به عنوان یه گروه. چی می‌شه اگه همگی بچه‌هامون رو ازش بیاریم بیرون و ببریمشون تو چیزای ساده مثل پیامک یا تماس تصویری.

ما می‌فهمیم که وقتی با کسی تماس تصویری بگیرید لایک و تعداد ستاره‌ها و چیزای مثل این دیگه وجود نداره چون مدل درآمدی اونا توجه شما رو دستکاری نمی‌کنه. این قشنگی تماس تصویریه و این فقط یه ابزاره.

من فکر می‌کنم چیزی که ما می‌خوایم مردم واقعاً بدست بیارن اینه که بین زمانی که ما محصول هستیم تفاوت قائل بشن. ما هستیم که فروخته می‌شیم؛ چون تبلیغات در حال پرداخت هزینه محصوله.

و امیدوارم این همون چیزی باشه که ما میتونیم با تماشای فیلم به اون دست پیدا کنیم.

الن: خب همونطور که گفتم شما فوق‌العاده‌ای و این واقعیت که انتخاب کردی و گفتی این اخلاقی نیست؛ این چیزیه که دیگه نمی‌خوام بخشی از اون باشم. خیلی ممنونم تریستان.

تریستان: خیلی ممنونم.

۳- چطور تبلیغات آنلاین افکار و عقاید شما را تغییر می‌دهد

ما همیشه اقتصاد توجه داشتیم، چه در رادیو و چه در تلویزیون؛ همیشه مسابقه‌ای برای جلب توجه ما برگزار می‌شد و این یک بازی مجموع-صفر است. اگر یک شبکه تلویزیونی بیشتر مورد توجه شما قرار بگیرد ایستگاه تلویزیونی دیگر کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

اما اکنون چون بیشتر و بیشتر وقت خود را صرف صفحه‌های نمایش می‌کنیم و چیزهای زیادی برای جلب توجه ما رقابت می‌کنند ما واقعاً آن را احساس می‌کنیم؛ و در اقتصاد توجه با رسانه‌های اجتماعی و با اینترنت و نمایشگرها، همه چیز به توجه شما نیاز دارد.

بنابراین یک برنامه مدیتیشن نیویورک تایمز، بیگ‌تینک، یا فیسبوک همه آنها هنوز برای یک ارز همسان رقابت می‌کنند. توجه. و اگر توجه یکی بیشتر شود توجه دیگری کمتر می‌شود.

به عنوان نمونه، مدیر عامل نت‌فلیکس اخیراً گفت بزرگترین رقبای نت‌فلیکس سایت‌های ویدیویی دیگر نیستند، او گفت بزرگترین رقبای نت‌فلیکس، فیس‌بوک، یوتیوب و خواب است. زیرا همۀ اینها از عرضۀ محدود توجه ما ناشی می‌شود. و بخشی از آن به دلیل تبلیغات است.

مدل تجاری تبلیغات می‌گوید: من فقط مقداری از توجه شما را نمی‌خواهم، من هر چه توجه بیشتری از شما جلب می‌کنم درآمد بیشتری کسب می‌کنم. بنابراین اشتهای بی حد و حصر برای توجه بیشتر شما دارم.

مسئله این است که هر بازیگر در اقتصاد توجه، چه یک برنامه مدیتیشن باشد چه اسنپ‌چت باشد، چه فیسبوک باشد یا نتفلیکس… آنها بیشتر و بیشتر حرکت می‌کنند به سمت متدهای طراحی اقناع‌کننده تا ما را به مدت بیشتری به محصولات بچسبانند و ما را دوباره برگردانند و حتی معتادمان کنند.

مسئله این است که این مسابقه عمیق می‌شود. جایی که من پایین‌تر می‌روم تا به ساقۀ مغز برسم که کاری کنم تا شما کلیک کنید و ادامه دهید.

بنابراین وقتی تبلیغات یوتوب ویدیوی بعدی را به صورت خودکار پخش می‌کند نت‌فلیکس مجبور است ویدیوی بعدی را نیز به صورت خودکار پخش کند، در غیر این صورت سهم بازار توجه خود را از دست می‌دهد.

بنابراین در این بازی مجموع-صفر آنچه واقعاً باید در مورد آن صحبت کنیم این است که چگونه اقتصاد توجه را از نو سازماندهی کنیم تا در واقع با آنچه می‌خواهیم همسو شود.

تقریباً مانند طراحی مجدد طرح شهری یک شهر است؛ به معنی ترک این شهر آلوده نیست. چگونه می‌توانیم شهر را دوباره سازماندهی کنیم تا دوباره قابل زندگی باشد؟

چگونه قوانین منطقه‌ای را ایجاد کنیم تا نت‌فلیکس با سرگرمی‌های دیگر رقابت کند؟ چگونه می‌توانیم کمک کنیم که دو ساعت از زمان پرت را بهتر بگذرانیم؟ این با برنامه‌های مدیتیشن فرق می‌کند که در حال رقابت برای کمک کردن به مردم هستند تا صبح از خواب بیدار شوند.

تصور کنید این مناطق هم در فروشگاه‌های اپلیکیشن و هم در تلفن‌های ما در مناطق متفاوتی هستند؛ طوری که واقعاً به ما کمک می‌کنند، برای کمک به زندگی ما رقابت می‌کنند، نه اینکه صرفاً برای جلب توجه بیشتر رقابت کنند.

خب چرا باید تبلیغات را زیر سوال ببریم؟  از آنجا که تبلیغات تا این مرحله بیشتر اقتصاد صنعت فناوری را پشتیبانی می‌کند.

این ارزان‌ترین و ساده‌ترین راه برای رشد و بزرگ کردن کسب‌و‌کار بوده، زیرا شما همیشه می‌توانید روش‌های جدیدی برای جلب توجه پیدا کنید و می‌توانید راه‌های جدیدی برای کسب درآمد بیشتر به ازای هر چشم که وقت خود را صرف شما می‌کند پیدا کنید، اما هزینه‌های آن واقعاً خیلی عظیم است.

من فیسبوک هستم و در واقع یک میلیارد از این تخم چشم دارم و من می‌پرسم: چه کسی می‌خواهد بیشترین هزینه را به من بدهد تا پیامی‌ را جلوی این تخم چشم قرار دهم؟

و در جهانی که من به آن شخص اطلاعات شخصی می‌دهم که به او دقیقاً می‌گوید این شخص را چگونه متقاعد کند و آنها می‌توانند این افراد را با هر چیزی که بخواهند اقناع کنند؛ زیرا آنها دقیقاً می دانند… (به عنوان مثال شرکت‌هایی مثل کمبریج آنالیتیکا که دقیقاً می دانست چگونه شما را از نظر سیاسی متقاعد کند) من قادر خواهم بود هر کسی که می‌خواهد بیشترین هزینه را به من بپردازد، بتواند ذهن این شخص را دستکاری و تحت تأثیر قرار دهد.

در دنیایی که بیشتر و بیشتر متقاعدکننده باشد، جایی که ما بیشتر و بیشتر در مورد آنچه بر این فرد تأثیر می‌گذارد می‌دانیم، توانایی فروش ساده به بهترین شکل برای هر کسی که می خواهد اقناع کند وجود دارد.

آنها چیزی بنیادی را در مورد آنچه که نهادهای ما مبتنی بر آن هستند تضعیف می‌کنند. بازار بر مبنای فردی است که آگاهانه برای خرید یا معامله اقدام می‌کند، وقتی می‌توانید افکار و نگرش‌ها و اعتقادات آن شخص را تضعیف یا دستکاری کنید در واقع این چیزی نیست که بتوانیم آن را تحمل کنیم.

در انتخاباتی که مردم افکار، عقاید و نظرات خاص خود را درباره یک کاندیدا یا یک سیاست دارند یا حتی فقط در مورد میزان نفرت از یکدیگر که می‌تواند دستکاری شود… بنابراین اساس انتخابات یا دموکراسی نیز زیر سوال می‌رود.

بنابراین در جهانی که بیشتر و بیشتر اقناع کننده باشد جایی که بیشتر از آنکه به تبلیغات مربوط باشد به اقناع ارتباط دارد، جهان اخلاقی متقاعدکننده‌ای که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم چیست؟

در دنیایی که در یک جهت حرکت می‌کند؛ در جهت ترغیب و اقناع ذهن ما بهتر و بهتر می‌شود؛ برای باور کردن، احساس کردن و داشتن عقاید متفاوت از آنچه داشتیم، زیرا می‌تواند دقیقاً شخصی‌سازی شده پیام‌هایی را که ما را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد بسازد، چطور در آن جهان که بیشتر نهادهای ما به عقاید و ایده‌های حاکمیت وابسته هستند زندگی می‌کنیم؟ و توانایی صحبت دموکراتیک با یکدیگر در مورد اینکه چه پاسخی درست است می‌توانیم داشته باشیم؟

ما باید الگوی تجاری تبلیغات را زیر سوال ببریم، طوری که بر اقتصاد آن تاثیر بگذارد.

۴- ذهن شما چطور توسط فیسبوک هک می‌شود

چیزی که ما در مورد آن صحبت نمی‌کنیم این است که… صحبت در این مورد به نوعی پیچیده است، ذهن ما این نوع درهای پشتی را دارد. اگر شما انسان باشید و از خواب بیدار شوید و چشمان خود را باز کنید مجموعه خاصی از ابعاد وجود دارد که می تواند دستکاری شود.

زمانی که من کودک بودم یک شعبده باز بودم… و شما در مورد این محدودیت‌ها می‌آموزید؛ حافظه کوتاه‌مدت این اندازه است و زمان‌های مختلف واکنش وجود دارد و اگر از مردم به طرز خاصی سوالاتی را بپرسید می توانید پاسخ را کنترل کنید و این فقط ساختار انسان بودن است.

انسان بودن به این معناست که شما در هر لحظه قابل اقناع شدن هستید. منظور من جادو است به عنوان مثال جادو بر روی همه جواب می‌دهد،تردستی.

مهم نیست که به چه زبانی صحبت می‌کنید؛ مهم نیست که چقدر باهوش باشید؛ مربوط به چیزی که کسی می‌داند نیست؛ در مورد نحوۀ عملکرد واقعی ذهن شماست.

بنابراین با دانستن این موضوع مشخص می‌شود که این دستور بازیِ کاملِ تکنیک‌های اقناعی وجود دارد که در واقع من وقتی در آزمایشگاه فن‌آوری افناعی استنفورد بودم آن را یاد گرفتم و بیشتر مردم در سیلیکون‌ولی در صنعت فناوری یاد گرفتند؛ به عنوان راهی برای جلب توجه شما.

خب یک مثال این است، همه ما در برابر تأیید اجتماعی آسیب‌پذیر هستیم. ما واقعاً به آنچه دیگران درباره ما فکر می‌کنند اهمیت می‌دهیم.

به عنوان مثال وقتی عکس پروفایل جدیدی از خود در فیسبوک بارگذاری می‌کنید لحظه‌ای هست که ذهن ما نسبت به دانستن اینکه دیگران درباره پروفایل جدید من چه نظری دارند آسیب‌پذیر است و وقتی لایک‌های جدیدی را برای عکس پروفایل خود دریافت می‌کنیم فیسبوک با دانستن این مسئله می‌تواند برای من پیام ارسال کند و بگوید: اوه شما در عکس پروفایل خود لایک‌های جدید دارید؛ و می‌داند که ما در آن لحظه آسیب‌پذیر خواهیم بود. زیرا همه ما واقعاً به این موضوع اهمیت می‌دهیم که در یک عکس تگ شویم یا اینکه یک عکس پروفایل جدید داشته باشیم.

مسئله این است که آنها ارتباط را کنترل می‌کنند. شرکت‌های فناوری ارتباط را کنترل می‌کنند که چه زمانی و چه مدت عکس پروفایل شما در فید خبری دیگران نشان داده می‌شود.

بنابراین آنها می‌توانند آن را به شکلی هماهنگ كنند كه سایر افراد بیشتر عکس پروفایل شما را در مدت زمان طولانی‌تری لایک کنند؛ بنابراین در نهایت مجبور می‌شوید بیشتر برگردید و ببینید لایک‌های جدید از طرف چه کسانی است.

مشکل این است که آنها این کار را چون شیطانی هستند نمی‌کنند، این کار را می‌کنند چون دوباره آنها برای جلب توجه ما در رقابت هستند.

و ما همچنین باید بپرسیم، آیا اگر آن را به گونه‌ای هماهنگ می‌كنند كه دیگران عکس من را دوست داشته باشند این لزوماً چیز نادرستی است؟ منظورم این است که ممکن است برای من احساس خوبی داشته باشد.

بنابراین ما باید گفتمان جدیدی داشته باشیم، زیرا این شرکت‌های فناوری از این تکنیک‌ها این آسیب‌پذیری‌ها در ذهن ما استفاده می‌کنند.

چه زمانی این امر واقعاً برای ما متناسب است؟ کی اخلاقی است؟ چه وقت صادقانه است؟ چه زمان عادلانه است؟ و چه زمانی این کار دروغ و ناعادلانه است؟

چون آنها در واقع ذهن ما را طوری دستکاری می‌کنند که صرف گذراندن وقت به شکل مثبت روی صفحه نشود.

پس یک آسیب‌پذیری دیگر در ذهن ما چیزی به نام پاداش یا تقویت متناوب است و این مثل یک اسلات‌ماشین در لاس‌وگاس است.

به نظر می‌رسد که اسلات‌ماشین‌ها در ایالات متحده درآمد بیشتری نسبت به بیس‌بال، فیلم‌ها و پارک‌های تفریحی دارند.

مردم به اسلات‌ماشین‌ها معتاد می‌شوند، من فکر می‌کنم این ماجرا دو یا سه برابر سریعتر از هر نوع قمار در کازینو است

دیوانه‌کننده است. چرا اینطور است؟

بسیار ساده است؛ شما فقط یک اهرم می‌کشید و گاهی پاداش می‌گیرید و گاهی نه؛ و هر چه تصادفی‌تر و متغیرتر باشد اعتیاد بیشتر می‌شود.

مسئله این است که این باعث می‌شود تلفن ما به یک اسلات‌ماشین تبدیل شود؛ زیرا هر بار که تلفن خود را چک می‌کنیم

در حال بازی اسلات هستیم تا ببینیم چه چیزی به من رسیده است.

هر بار که ایمیل خود را بررسی می‌کنیم در حال بازی دستگاه هستیم تا ببینیم: چی برای من اومده؟ آیا من به یک مصاحبه در بیگ‌تینک دعوت شدم یا فقط یک خبرنامه دیگر است؟

یا اگر در یک سایت دوست‌یابی مانند تیندر هستید و وقتی سوایپ می‌کنید هر سوایپ معادل یه بار کشیدن اهرم است تا ببینید برنده می‌شوید. من بازی می‌کنم برای اینکه ببنیم برنده می‌شوم.

مشکل این است که این دینامیک، این پاداش‌های متناوب، یا این مکانیک اسلات‌ماشین آنقدر قدرتمند است که بهترین چیز برای معتاد کردن مردم و قرار دادن شما در دامنه است.

یکی از طراحان اصلی فیسبوک به من گفت چیزی که باعث شد فید خبری از همان اوایل سال ۲۰۰۶ جواب دهد تا حدی نوآوری در سخت‌افزار بود و نگاهش کردم و گفتم: منظورت چیه؟ و او گفت که این در واقع چرخ اسکرول روی ماوس بود؛ زیرا با چرخ اسکرول روی ماوس دست شما هرگز مجبور به ترک موقعیت استراحت خود نمی‌شود.

شما فقط برای دیدن مورد بعدی اسکرول می‌کنید، قبل از آن شما باید بر روی دکمه پایین کلیک می‌کردید یا ماوس خود را حرکت داده و فلش را به سمت پایین بکشید و صفحه را از آن طریق اسکرول کنید؛ وقتی این نباشد، می‌توانید دو انگشت خود را روی یک پد قرار دهید و این کار را انجام دهید یا فقط می‌توانید روی یک چرخ، اسکرول کنید؛ این یعنی دست شما هرگز مجبور نیست موقعیت استراحت خود را ترک کند و این بیشتر شبیه به یک دستگاه اسلات‌ماشین است. شما فقط می‌توانید سوایپ کنید و بازی را ادامه دهید. درست مثل وگاس که دکمه آن جا است.

آنها در حقیقت شکل آن را عوض کردند؛ قبلاً یک اهرم بود و اکنون فقط یک دکمه در وگاس است. زیرا آنها دریافتند ساده‌تر است که فقط مردم ببینند از این طریق یک جایزه می‌گیرند یا نه.

چقدر روی تلفن‌های ما، زمانی که ما از فناوری‌مان استفاده می‌کنیم اینستاگرام شبیه یک اسلات‌ماشین است؟ چه چیزی قرار است در فید بعدی بیاید؟

اسنپ‌چت یک دستگاه اسلات‌ماشین است. هر بار اعلان‌های قرمز را مشاهده می‌کنید و نمی‌دانید چه چیزی پشت آن است، وقتی روی آن کلیک می‌کنید تا ببینید: چه چیزی بدست آوردم.

و به همین دلیل این در تمام این محصولات جریان دارد، زیرا راهی بسیار جذاب برای جلب توجه مردم است.

۵- چرا هر روز ۱۵۰ بار گوشی خود را چک می کنید

پس چرا کسی باید درگیر کاری باشد که توجه مردم را بگیرد؟ چرا باید کسی مشاغلی را مدیریت کند که کاملاً در مورد جلب توجه باشد؟ چرا آنها باید به کسب‌وکارهای کمک‌کننده به مردم روی بیاورند؟

اولاً انجام این کار دشوار است تا زمانی که مصرف‌کنندگان تقاضا نکنند؛ که این همان چیزی است که می‌خواهند.

همه ما به عنوان شهروندان انسانی باید تشخیص دهیم. به عنوان بشر. این جهانی که دائما برای جلب توجه ما مبارزه می‌کند به هیچ یک از ما خدمت نمی‌کند.

این باعث آلودگی زندگی فردی و اجتماعی ما می‌شود و هنگامی ‌که به عنوان مصرف‌کننده تشخیص دادیم آن را نمی‌خواهیم این ماجرا به کسب‌وکارها امکان می‌دهد تقاضای مشتری را عملی کنند و می‌گویند: ما می‌خواهیم چیزی ارائه کنیم که اهداف آن کاملاً با اهداف شما همسو باشد.

جایی که ما موفقیت خود را از نظر سود مثبت خالص ارزیابی می‌کنیم که در زندگی مردم ایجاد کردیم و بیشتر دنبال مدل اشتراکی یا غیررایگان هستیم به جای مدل تبلیغات که اشتهای بی‌نهایت برای سرقت هر چه بیشتر توجه شما داشته باشیم.

بنابراین هنگامی‌ که ما روزانه به طور میانگین ۱۵۰ بار تلفن خود را بررسی می‌کنیم آیا آن ۱۵۰ بار آگاهانه انجام می‌شود؟ ما اینجا نشسته‌ایم و فکر می‌کنیم و انتخاب می‌کنیم حالا گوشیم را بررسی می‌کنم یا برای ما اتفاق می‌افتد؟

من فکر می‌کنم یک چیز که ما در مورد اقتصاد توجه در مورد آن صحبت نمی‌کنیم… تفاوت اقتصاد توجه در مقابل اقتصاد کالاهای عادی این است که در یک اقتصاد منظم مردم در مورد محصولاتی که برای خرید انتخاب می‌کنند به صورت تئوری آگاهانه تصمیم می‌گیرند یا مکان‌هایی که برای رفتن انتخاب می‌کنم؛ باید سوار ماشین شده و به آنجا بروم.

در اقتصاد توجه من انتخاب نمی‌کنم که توجه من به کجا می‌رود من به نوعی در لحظاتی انتخاب می‌کنم اما بیشتر توجه من می‌تواند هدایت شود. این همان کاری است که جادوگران انجام می‌دهند. منظور من این است که با هدایت توجه شما با تمرکز توجه شما در اینجا کلک می‌زنند.

بنابراین آنچه در اقتصاد توجه متفاوت است این است که ما انتخاب کمتری در مورد اینکه توجه ما به کجا می‌رود داریم.

می‌توان آن را بسیار راحت‌تر از اقتصاد خرید آگاهانه انتخاب و هدایت کرد جایی که من در حال انتخاب یک کالا برای خرید هستم.

پس چرا ما ۱۵۰ بار در روز تلفن‌های خود را چک می‌کنیم؟ چرا اینقدر جذاب است؟ خب به این دلیل است که در هر لحظه از زندگی وقتی از با خودم بودن ناراحت هستم یا اگر واقعیت فقط برای یک لحظه کمی‌ خسته‌کننده شود… اگر کمی فرصت استراحت داشته باشید، وارد یک کافه می‌شوید و یک صف قبل از سفارش شما وجود دارد ما چه کار می‌کنیم؟ چرا ما در آن لحظه تلفن‌های خود را بیرون می‌کشیم؟

در دنیایی که به طور فزاینده‌ای به شما امکان دسترسی به هر آنچه را که هر لحظه می‌خواهید می‌دهد یا امکان بازگشت به آن ده ایمیل یا توانایی تماشای آن فیلم که قصد تماشای آن را داشتید چرا در آن لحظۀ آزاد به تلفن خود مراجعه نمی‌کنید؟

بنابراین ما باید روی دنیایی حساب کنیم که در آن همسایه فعلی لحظه‌به‌لحظه تجربه واقعیت من، این انتخاب سریع‌تر و شیرین‌تر وجود دارد و اگر این برای هر انسانی درست باشد ما فقط یک انتخاب بهتر را در فهرست زندگی شما در جیب شما قرار می‌دهیم که هر لحظه می‌توانید به آن بروید. ناگهان جهان محو می‌شود.

به نظر می‌رسد بسیار شبیه به امروز باشد جایی که همه سرشان روی گوشی‌هایشان پایین است و موضوع این نیست که ناگهان حواسمان پرت می‌شود یا چیزی مثل آن؛ ما واقعاً باید به این فکر کنیم که چرا این اتفاق می‌افتد؟ و دلیل وقوع آن این است که جذاب‌تر از ناراحتی واقعیت آنگونه که هست است؛ که قرار است ما را مجبور کند از خودمان چند سوال عمیق بپرسیم اگر ما نمی‌خواستیم که به این شکل زندگی کنیم اگر بخواهیم طوری زندگی کنیم که در لحظۀ آزاد به تلفن خود نگاه نکنیم آیا ما مایل به کنار آمدن با برخی اوقات که کمی ‌ناراحت‌کننده است هستیم یا کمی‌خسته‌کننده و وقتی این انتخاب را می‌کنیم فقط به تنهایی انتخاب نمی‌کنیم.

تصور کنید شخصی که صبح مدیتیشن می‌کند و ناگهان می‌گوید: امروز قصد ندارم به تلفن خود نگاه کنم و آنها به صف کافه می‌رسند و به تلفن‌شان نگاه نمی‌کنند با لبخند به اطرافشان نگاه می‌کنند اما همه اطرافیان آنها هنوز در تلفنشان هستند.

آنچه ما متوجه می‌شویم این است که به شکلی مانند آخر هفته فقط برای ما نیست بلکه در مورد یک آخر هفته با هم بودن است.

اگر به تلفن خود نگاه نکنیم نمی‌خواهیم فقط خودمان به تلفنمان نگاه نکنیم در واقع می‌خواهیم بتوانیم به یکدیگر متصل شویم و هنگامی ‌که ما با افراد دیگر در ارتباط هستیم این داستان، واقعیت را به اندازۀ‌ تلفن‌هایمان شیرین می‌کند.

کل ماجرا این است که وقتی با شخص دیگری در ارتباط هستیم در واقع جذاب‌تر از بودن با تلفن‌های‌ ماست اما وقتی شما با خودتان بررسی می‌کنید که تحریک‌کننده‌ترین یا مولدترین یا سرگرم‌کننده‌ترین راه برای من الان چیست اغلب اوقات تلفن ما گزینه‌های دیگری را که پیش روی ما قرار دارند شکست می‌دهند.

این تنها در مواقعی است که با افراد دیگر هستیم با شخص دیگری در ارتباط یا گفتگو هستیم که در واقع بهتر از اغلب این انتخاب‌های فردی است که می‌توانیم با تلفن داشته باشیم؛ زیرا ما حقیقتاً تمایل بیشتری به اتصال برقرار کردن بدون آن داریم.

۶- سوی تاریک شبکه‌های اجتماعی