تو این پست قصد داریم درباره اینکه چرا بعضیامون میترسیم خودمون رو تو قالب متن، عکس، ویدئو یا صدا تو شبکههای اجتماعی بروز بدیم، حرف بزنیم.
چیزایی که اینجا مینویسم اکثرش تجربیه، یعنی انقد با کسایی که میخوان از طریق شبکههای اجتماعی پرسونال برندینگ کنن سروکله زدم تا اینارو متوجه شدم.
ی ویدئو از گری وی پایین هست که توش توضیح میده چرا بعضیا محتوا بیرون نمیدن. کسی که ی گوشی و اینترنت داشته باشه و بلد باشه تایپ کنه، صداشو ضبط کنه، از خودش فیلم یا عکس بگیره میتونه محتوا بیرون بده. حداقل توانایی و دانش لازم رو برای اینکار داره.
چرا با اینکه کلی حرف واسه گفتن داریم چیزی نمیگیم؟
ی چیزی رو قبل از اینکه بخوایم شروع کنیم باید مدنظر داشته باشیم. خیلیا کلا نمیخوان به هر دلیلی اینکارو انجام بدن. میگن اینکار چهجوری باعث میشه پول دربیاریم یا درآمدمون بیشتر بشه؟ میگن درست نیست آدم خودشو نشون بده و مشهور بشه! میگن وقت نداریم و چیزایی شبیه به این… این گروه اصلا مخاطب این مقاله نیستن. یعنی ما تو این مطلب قصد نداریم افرادی رو ترغیب کنیم که هیچ علاقهای به انتشار دانش و تجربه خودشون ندارن یا نمیدونن اینکار چهطور باعث پیشرفتشون میشه.
طرف صحبت ما اینجا افرادی هستن که ته ذهنشون هست که خودشون یا کاری که میکنن رو نشون بدن و معرفی کنن. حس میکنن حرفی واسه گفتن دارن ولی به احتمال زیاد مثل اکثر همفکراشون تا آخر عمرشون هیچکاری نمیکنن و هیچی بیرون نمیدن.
چرا با اینکه کلی حرف واسه گفتن داریم چیزی نمیگیم؟ چرا با اینکه میدونیم با انتشار دانش و تجربمون بیشتر رشد میکنیم کاری نمیکنیم؟ بهخاطر دو تا موضوعه: ۱- تنبلی ۲-ترس
ماجرای تنبلی مشخصه و درموردش زیاد حرف زده شده. اینجا ما بیشتر رو مورد دوم میخوایم حرف بزنیم و ریشه یابی کنیم. ترس از قضاوت دیگران، ترس از شکست، ترس از حرفای همکاران، دوستان، فامیل و…
تو پست جسارت راهی برای تکامل که تو ویرگول منتشر شده کمی درباره داشتن جسارت و ریسکپذیری و استحسانش از زبان پیامبر حرف زدیم، با داشتن اون پیشزمینه بریم ببینیم ریشه این ترس چیه، بلکه بتونیم مهارش کنیم.
کمی حدیث برای اثبات صحت مسیر
أَحَبُّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِبَادِه
پیامبر(ص): آن كس پيش خدا محبوبتر است كه براي بندگان سودمندتر است.
تحف العقول ص۴۹ – نهج الفصاحه ص۱۶۹، ح۸۶
این حرفو تا این حد توذهنت داشته باش که: «تو با اشتراک گذاشتن تجربه و دانشت ی آدم بهدردبخور برای جامعه میشی که این باعث میشه خدا ازت خوشش بیاد.»
اینو برا اون دسته از آدمایی گفتم که نیاز دارن تا ی حرفی حدیثی چیزی از پیامبر یا جای دیگه بشنون تا درستی مسیر براشون ثابت بشه.
به ماجرای بالا جمله امیرالمومین رو هم اضافه کن تا موضوع کامل بشه. زكوة العلم نشره. بهطور کلی بهنظر میرسه انتشار دانش و تجربه هیچ ایرادی نداره و همیشه کار درستیه.
ریشهیابی ترس از قضاوت دیگران و فرهنگ نشر دانش
خب بریم سراغ ریشه ترس از نظرات مردم. چیزی که من بهتازگی متوجه شدم اینه که عموما افرادی از نظرات مردم ترس دارن که خودشون عادت کردن مدام چه تو فکرشون و چه با زبونشون درباره مردم نظر بدن و اونهارو قضاوت کنن.
عموما افرادی که خودشون رو برای مردم غیر از اون چیزی که واقعا هستن نشون دادن، از نظرات مردم میترسن. بهقولی تصویری از خودشون تو ذهن دوستان و آشنایانشون ساختن که با خودِ واقعی و سبک زندگیشون فرق داره. این گروه اگه سنی ازشون گذشته باشه خیلی کارشون سخت میشه چون بهم زدن اون تصویرذهنی بین مردمی که شخص رو میشناسن و جایگزین کردن ی تصویر جدید یا بهنوعی اصلاح تصویر ذهنی قبلی تو ذهن مردم، خیلی کار سختیه و ی عزم جزم میخواد!
تقریبا موضوع بالا چیزیه که هممون بهش مبتلا هستیم. ی نکته رو من همینجا بگم تا یادم نرفته. قرار نیست ما زندگیمون رو به مردم نشون بدیم، قرار نیست محل کارمون رو نشون بدیم. منظورم اینه وقتی بحث از تغییر تصویرذهنی میکنیم نه یعنی اینکه من بیام تمام داروندارمو نشون بدم، نه! حرفمون سر ی فرهنگه. فرهنگ نشر تجربه و دانش.
اگه بخوایم ی کوچولو ریشه این فرهنگ رو ببینیم باید بگیم کسی که دست به انتشار تجربه و دانش خودش نمیزنه در حقیقت دغدغه کمک به مردم رو نداره. اصلا شالوده تمام کسبوکارهای موفق دنیا همین کمک کردن به مردمه. رفع نیاز. اگه این کمک کردن که تو این بحثِ ما به شکل انتشار علم و تجریه هست بدون انتظار پاداش باشه باعث میشه شخص بهجز اینکه براش خیر و برکت داره، تو بلندمدت به لحاظ مالی درآمدش بالابره و قدرتش هم بیشتر بشه. البته شخصیت، اخلاق، مهارت، دانش و تجربه فرد خیلی خیلی مهمه. اینطور نیست که فکر کنی آخجون ی راه عالی و آسون برای پولدار شدن پیدا کردم. نه عزیز!
یکم که دقیق بشیم میبینیم ریشه عدم تغییر همون تصویرذهنی بازم به ترس میخوره. ترس از اینکه نکنه درباره من حرف دربیارن، نگن این خل شده، نگن این یارو که اینهمه پز میداد اینه؟! این که خیلی داغونه! لباساشو، کچله که، چقد هیکلش بیریخته و…
در عمل روبرو شدن با این ترس کار راحتی نیست و به حرف نمیشه؛ ی جور خودسازیه واقعا. نباید کسی رو قضاوت کنم تا خودم قضاوت نشم. چیزی که بهنظرم تو مسیر برندسازی شخصی خیلی اهمیت داره همین موضوعه. من باید خودم باشم و سعی کنم خودمو بهتر کنم نه اینکه سعی کنم بهوسیله ظاهرسازی خودمو بهتر نشون بدم.
مشترکات کسایی که میترسن خودشون رو بروز بدن
تقریبا تمام کسایی که میترسن مورد قضاوت و نظر مردم قرار بگیرن ی صفت مشترک دارن که فک کنم همه آدما خودآگاه یا ناخودآگاه دارن. قضاوت دیگران! هرچی بیشتر درباره بقیه فکر کنم و تو ذهن یا با دهنم اونهارو قضاوت کنم و دربارشون نظر بدم بیشتر از قضاوت شدن میترسم.
اگر بخوایم خیلی دقیق بشیم واقعیت اینه که این ی داستانیه که باید تو فضای روانشناسی دربارش حرف زد. اینجا به این حد اکتفا میکنیم:
عموما همه ما ی چهارچوبی توی ذهنمون به مرور زمان میسازیم. تو این چهارچوب با توجه به دادههایی که از افراد مختلف میگیریم اونهارو با درنظر گرفتن ریخت ظاهری، چهره، نوع حرف زدن و… دستهبندی میکنیم. بعد وقتی کسی رو میبینیم ذهنمون ناخودآگاه این فرد رو داخل ی دستهبندی تشخیص میده و تمام خصوصیاتی که اون دستهبندی داره به اون فرد برچسب میزنه تا زمانی که خلافش ثابت بشه. فک نمیکنم این رفتار ما اشتباه باشه چون باعث میشه به مرور زمان ما دچار خطرات کمتری بشیم. یعنی باعث میشه ارتباطات باکیفیتتر و سالمتری برقرار کنیم و کمتر گول بخوریم و بیشتر سود ببریم.
سودی که ما اینجا داریم حرف میزنیم در بین افراد مختلف گوناگونه. یکی پول درآوردن براش مهمه و سوده، یکی دیگه چیز یادگرفتن. مسلما افرادی که سودمند هستن بین این دوشخص متفاوتن. پس اونی که نفر اول باهاش ارتباط برقرار میکنه و ازش سود میبره میتونه برای نفر دوم باعث ضرر بشه و بالعکس.
بهنظرم اکثر ما خیلی دوقطبی دستهبندیامون رو انجام میدیم. با مرزهای خیلی دور از هم. یعنی عدهای رو بد و عدهای رو خوب دستهبندی میکنیم. خیلی هنر کنیم یکم بین خوب و بد طیف درست میکینم تا کمی منعطفتر بشه ولی درنهایت چیزی که میبینیم ی دستهبندی خشکه. شخص مقابلمون یا خوبه یا بد.
این مدل دستهبندی باعث میشه ما وقت مواجهه با ی فرد خیلی سریع اون شخص رو خوب یا بد یا بینابین درنظر بگیریم. و خیلی فوری اون رو قضاوت کنیم. عموما اتفاقی که میفته اینه که چیزایی که از نظر ما ایراد هست رو پررنگ میکنیم تا توی ذهن خودمون از اون شخص بالاتر بریم تا ی حس امنیت پیدا کنیم.
مثلا اگر من آدمهایی که ماشین گرونی دارن رو توی دسته آدمای باارزش دستهبندی کرده باشم، وقتی با ی شخصی روبرو میشم که ماشین گرونی داره. اولا قبل از هرچیز شخص رو باارزش میبینم و قابل احترام. بعد با توجه به نوع رفتارش، تیپش، حرف زدنش و… شخص رو مورد ارزیابی قرار میدم. اگه کارایی که میکنه یا رفتارش با خصوصیاتی که آدمای باارزش تو ذهنم دارن مطابقت داشته باشه اونو آدم باارزشی میبینم و اگه مطابقت نداشته باشه خیلی فوری برچسبهای مختلفی بهش میزنم.
ایراد بزرگ اینجاست که عموما تیپهایی که توی دستهبندی آدمای باارزش یا خوبمون هست کمه. این کم بودن باعث میشه ما خیلی راحت خیلی از افراد رو با کوچکترین رفتارشون جزو دستهبندی آدم بدا و بیارزشها بذاریم. در حقیقت اونهارو بر مبنای ی چهارچوب بسته ذهنی قضاوت کنیم. نمیدونم شاید با این ترفند میخوایم خاص بشیم.
آدمایی که تو دستهبندی انسانهای خوب و باارزششون تعداد تیپهای کمی هستن خیلی بیشتر مردم رو مورد قضاوت قرار میدن چون عموم مردم از نظر این اشخاص بیارزش هستن. فکر کنم تعصب رو همینجاها باید دنبالش بگردیم. یعنی میرسیم به ذهنی که بستهاس.
اینجا دسته دیگهای هم هستن که شاید خیلی مردم رو به دو دسته خواص و عوام تقسیم نکنن ولی بهخاطر داشتن صفاتی مثل مسخرهکردن خیلی مردم رو مسخره میکنن و بهشون میخندن یا بهخاطر بیکاری خیلی درباره دیگران نظر میدن. این دسته هم هیچوقت نمیتونن خودشون رو بهخاطر ترس از نظرات مردم بروز بدن. اگرهم بروز بدن بهاحتمال زیاد ظاهرسازی میکنن.
بیکاری و قضاوت دیگران
چیزی که بهنظرم بهطور کلی باید مورد توجه قرار بدیم مسئله قضاوت بر مبنای ظاهره. قضاوتی که باتوجه به همون دستهبندیها انقدر سریع انجام میشه که باعث میشه مثلا هزار نفر که تو سالن نمایش دارن ی شخص رو میبینن هزارطور مختلف اون فرد رو برمبنای حرفاش، رفتارش، تیپش، چهرش و… ببینن.
بعضیا این وسط برای بالا نگه داشتن خودشون، رومیارن به مسخره کردن، بعضیا غمگین میشن از اینکه پایینترن. بعضیا کینه درست میکنن تا تو اولین فرصت فرد رو تخریب کنن. بعضیا احساس نزدیکی میکنن و میخوان با شخص دوست بشن.
عده کمی هم هستن که بدون اینکه قضاوت خاصی بکنن به صحبتاش گوش میدن و فرد رو آدم خوبی میبینن. نه میخوان نزدیک بشن، نه دور. نه کینه دارن نه عاشقش هستن. قضاوت دقیقتر رو به ارتباطات بیشتر موکول میکنن و مشغول نمایش شخص میشن نه قضاوت کردنش. این دسته افرادی هستن که بیکار نیستن! هدفی تو زندگی دارن، مشغول کاری هستن. این افراد کسایی هستن که مشغول خودشون و کار خودشون هستن و سعی میکنن برای رسیدن به هدفشون وقتشون رو برای نظر دادن به دیگران یا قضاوت کردنشون تلف نکنن.
راه حل
از بحث دورنشیم…
حرف سر اینه که ما میتونیم با انتشار دانش و تجربمون تو شبکههای اجتماعی و بهطورکلی تو سطح وب باعث ساخت جامعه بهتر، درآمد بیشتر و زندگی موفقتری باشیم. اما چرا اینکارو نمیکنیم؟ به دو دلیل ۱- تنبلی ۲- ترس از قضاوت
تنبلی که مشخصه نباید باشه، آدم باید تلاش کنه، راه حلشم سنجده!
اما درباره مورد دوم تا اینجا متوجه شدیم که ترس از قضاوت شدن توسط دیگران برای همه معنی نداره. فقط برای افرادی معنی داره که هدف خاصی تو زندگی ندارن. از روی بیکاری مدام بقیه رو از روی ظاهر قضاوت میکنن و دربارشون نظر میدن. یا اینکه قضاوتشون میکنن و بهشون برچسب میزنن تا خودشون تو ذهن خودشون بالا ببرن و مثلا خاص بشن.
برای مقابله با این ترس میشه از ابزارهایی مثل پول زیاد، چهره خاص، ماشین خیلی گرون و چیزای اینجوری استفاده کرد. اینم ی راهشه. اگه این چیزا باعث بشه ی فرد از نظرات دیگران نترسه و دانش و تجربشو در جهت کمککردن به مردم منتشر کنه خیلی عالیه. تنها مشکل این روشِ مقابله با ترس از قضاوت دیگران اینه که چون درونی نیست خیلی سست و بیاساسه، هرلحظه امکان داره با کوچکترین اتفاق بیرونی از بین بره.
بهعنوان ی راه حل درونی و ریشهای مسلما باید روی خودمون کار کنیم تا درباره دیگران نظر ندیم و مردم رو قضاوت نکنیم. چیزی که همیشه توصیه میشه اینه که بهصورت پیشفرض باید همه رو خوب ببینیم که واقعا هم در عمل همینطوره. جز ی تعداد خیلی خیلی کم، آدما همشون خوبن. شاید ی سری صفات داشته باشن که از نظر ما بد باشن ولی مطمئنا ی سری صفات خوب دارن که ما نداریم.
وَ قَالَ: اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ، بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ.
و فرمود: بدى را از سينه ديگران، با كندن آن از سينه خود، ريشهكن کُن.
نهجالبلاغه، حکمت ۱۷۸
اگه برای خروج از دام ترس از قضاوت دیگران بخوایم همهرو بهصورت پیشفرض خوب ببینیم مگر اینکه خلافش ثابت بشه، باید سعی کنیم خیلی محتاط ارتباط برقرار کنیم تا آسیب نبینیم. سادهلوحِ احمق نشیم.
بهنظر من کل همه این داستان با ی چیز حل میشه. ما باید واقعا کمککردن به دیگران رو بهوسیله انتشار دانش و تجربمون ی وظیفه بدونیم و دغدغه این رو داشته باشیم که به دیگران کمک کنیم. کمک بدون انتظار پاداش.
البته درکنار دیدگاه بالا که خیلی تو شروع به ما کمک میکنه حتما باید روی خودمون هم کار کنیم تا دیگران رو قضاوت نکنیم که به امید خدا مسئله بهصورت ریشهای حل بشه.
شما میتوانید به هر چیزی که در زندگی میخواهید برسید. اگر فقط به اندازه کافی به مردم کمک کنید تا به آنچه میخواهند برسند
زیگ زیگلار
سلام، با تشکر از مطلب خوبت.
رفیق راستش خیلی مایوس و نگران هستم بخاطر قطعی چند وقته اخیر اینترنت، نمیخوام به مسببینش فحش بدم چون قطعا با محدودیت کاراکتر در این تکست باکس مواجه میشم😁
ولی واقعا به نظرت تکلیف چیه برا تولید محتوا کارها و یا کلا تمام کسانی که کار و تخصصشون بر بستر نت و شبکه های اجتماعی بنا شده، اینا خیلی دنبال اینن که شبکه های اجتماعی رو فیلتر کنن و حتی دنبال بستن گوگل هم هستن.
حالا بدون این ابزار کارهای تولید محتوا، دیجیتال مارکتینگ و غیره بی معنی میشه.
ماهی جایگاهش دریاس، اگه دریا رو بخشکونن، ماهی محکوم به مرگه، من الان حال اون ماهی رو دارم که از همه طرف بهش خبر میرسه که قراره دریا خشک بشه.
تکلیف چیه، چه حرفی میشه زد، چکار باید کرد؟
سلام، لطف داری
محدودیت خوب بود😂😂
تو تاریخ داریم ی سری ماهی بودن که تغییر کردن، یواش یواش اومدن تو خشکی، شدن کوروکودیل…
اصلا فاز منفی نگیر، نهایتش اینه که میریم تو روبیکا😁
سوالی که پیش میاد اینه که ما توی تخصص دو مدل آدم داریم
یکی اونایی که متخصصن و کارشون چند وقتی یه چیزی بوده (مثلا فروشندگی)
یا هر مهارت دیگه ای
اینا که با یکم کار کردن روی خودشون و اینکه آدمای حوصله سر بری نباشن و… میتونن خوب کار بکنن
حالا منی که به یه کاری علاقه دارم و همه ی سوراخ سمبه ثمبه صمبه هاشو نمیدونم و تازه یه کاری رو شروع کردم هم به نظرت خوبه بیام وسط و محتوا تولید کنم؟
به نظرت مثلا یکی که قرارِ آموزش فروشندگی بده و به بقیه بگه بیایید اینجوری بفروشید تا پول خوبی در بیارید میتونه به بقیه بگه که خودش خوب میفروشه تا بقیه هم بهش اعتماد کنن که این آدم میتونه بهم کمک کنه؟
یا نه بره ده سال دیگه بیاد و راجع به چیزایی که یاد گرفته و تجربه کرده حرف بزنه؟
پیشنهادت چیه؟
سوال کاملا درستیه
اگه از اولش محتوا بیرون بده بهتره. مسیر رسیدنش به اونی که ده سال دیگه میخواد برسه مستند میشه. خیلی کمک میکنه. خیلی خیلی زیاد.
این وسط اگه تخصص نداره و داره یاد میگیره نباید بگه متخصصه. نباید از موضع بالا حرف بزنه. بهجای اینکه بگه برید اینکارو کنید باید بگه مثلا بهنظرم اینکارو کنیم بهتر باشه، نمیدونم، شایدم نباشه.
باید بیاد کنار مخاطباش، نه بالای منبر
خیلی کلی گویی بود و اینکه ترس از قضاوت شدن رو به خود فرد برمیگردونید کاملا غلطه. آدمهایی وجود دارن که کاملا نسبت به خودشون اعتماد به نفس دارن ولی لحظهای از قضاوت کردن و تمسخر کردن دیگران دست برنمیدارن. خیلی از کسایی که تولید محتوا میکنن هم اتفاقا اینجورین. پس لزوما کسی که قضاوت میکنه از قضاوت شدن نمیترسه و اینکه خیلی از آدما از کودکی آسیب دیدن و این ترس از اینکه مردم راجع بهشون چطور فکر میکنن به اونجا برمیگرده. میدونم که به جای همدلی با آدمها و درک کردنشون راحت ترین راه اینه که بیایم یه بادی به غبغبمون بندازیم و همه مشکلات آدما رو به خودشون برگردونیم ولی با اینکار بیشتر باعث آسیب زدن به افراد میشیم.
اینکه ایراد داشته باشه رو قبول دارم یا القای این رو بکنه که همین است و بس. ولی اینکه کاملا غلط باشه رو قبول ندارم چون دقیقاً شما گرفتار همون ایرادی میشید که به متن گرفتید. صفر و یک کردنِ قضیه.
منظورم این نبوده که اگه کسی از نظر مردم میترسه به این دلیله و هیچ دلیل دیگهای نداره. مطمئناً این دیدگاه از نظر هیچ عاقلی قابل قبول نیست. صددرصد دوران کودکی و نوجوانی تاثیرگذاره.
امیدوارم همیشه سالم باشید
الان متنو دیدم، راجع به اونایی که بقیه رو مسخره میکنن اینجوری نوشته شده:
این دسته هم هیچوقت نمیتونن خودشون رو بهخاطر ترس از نظرات مردم بروز بدن. اگرهم بروز بدن بهاحتمال زیاد ظاهرسازی میکنن. (ظاهرسازی میکنن)