برندسازی شخصی

دو مدل برندسازی شخصی – یا چنین نمای که باشی، یا چنان باش که نمایی

این جمله بایزید بسطامی رو که عطار نیشابوری تو تذکره‌الاولیا آورده رو می‌خوایم مقدمه بگیریم و روش‌های مختلفی که تو جریان پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی می‌تونیم طی کنیم رو بررسی کینم.

مسلما حرف بایزید بسطامی خیلی بلندتر و بالاتر از اینه که بخوایم در حد ی داستانی مثل پرسونال برندینگ پایینش بیاریم. این‌جا قصد تفسیر حرف رو اون‌طوری که هست نداریم، بیشتر به جهت این مورد ذکر شده که هم یادی باشه از بزرگان کشورمون و هم یادآوریِ این‌که بین متون و آثار عرفا و دانشمندان گذشته حرف‌ها و مطالبی هست که خیلی جلوتر و پیشرفته‌تر از حرف‌های بعضی عالمان جدید غربیه که مورد پرستش واقع می‌شن.

دو مدل برندسازی شخصی

این تقسیم‌بندی ی تقسیم‌بندی کلاسیک یا آکادمیک نیست. باتوجه به برداشت‌های خودم، این مدلی ماجرای پرسونال برندینگ رو به دو بخش تقسیم کردم.

۱- خودم رو اون‌طوری که هستم نشون می‌دم
۲- خودم رو غیر از اونی که هستم نشون می‌دم

پرسونال برندینگ

شاید تو نگاه اول هرکسی پیش خودش بگه مورد دوم خیلی چرته. مسلما اشتباهه آدم بخواد ظاهرسازی کنه. ولی هر فردی وقتی وارد نشون دادن خودش، کارش، زندگی کاری یا شخصیش می‌شه خودبه‌خود مدل دوم رو پیاده می‌کنه.

بعضیا ۱۰۰% مدل دوم هستن بعضیا کمتر. بالاخره خیلی خیلی بعیده کسی رو بتونیم پیدا کنیم که ۱۰۰% خودش باشه و چیزی غیر از خودش رو نمایش نده. چرا این‌جوریه؟

قبل از این‌که بخوایم بگیم مدل اول خوبه یا دوم یا مثلا بگیم چه‌جوری باشیم و چکار کنیم اجازه بده یکم این داستان «خودم بودن» رو بررسی کنیم ببینیم فرق بین حرف تا عملش چه‌قدره؟ یعنی این‌که همه می‌گن باید خودت باشی در عمل واقعا پیاده می‌شه یا فقط حرفه؟

فرض می‌کنیم به این نتیجه رسیدیم که اگر آدم خودش باشه خیلی بهتره و نتایجی که توی بلندمدت به‌دست میاره خیلی بزرگ‌تره. بر مبنای این نتیجه‌گیری سعی می‌کنیم خودمون باشیم اما «خودمون» یعنی چی؟

یعنی چی من باید خودم باشم؟ مگه می‌شه آدم کسی غیر از خودش باشه؟ خودم باشم یعنی اونی باشم که تو خونه هستم؟ خودم باشم یعنی اون شخصیتی که تو محل کارم هستم؟ خودم اونیم که وقتی عصبانی می‌شم؟ واقعا چه‌جوری تشخیص بدم خودم کدوم هستم؟

چیزی که قدر مسلمه اینه که همه ما تو ارتباطمون با افرادی که خیلی با ما نزدیک نیستن سعی می‌کنیم کارایی بکنیم یا حرفایی بزنیم که مطابق عرف جامعه و منطقی باشه. ی جورایی بگیم اخلاق حرفه‌ای؛ ولی وقتی مثلا با مادرمون یا همسرمون یا خواهر و برادرمون در ارتباطیم کارای دیگه‌ای می‌کنیم. یا مثلا وقتی تو خلوت خودمون هستیم رفتارای متفاوتی داریم و جور دیگه فکر می‌کنیم.

به‌نظرم اون منی که ما تو خلوت یا در مقابل نزدیکان خودمون داریم عریان‌تر و نزدیک تره تا اون منی که در مقابل دوستان و فامیل و همکاران داریم.

مسلما جاهای دیگه‌ای هم هست که مثلا ما از کوره در می‌ریم یا فکرایی به ذهنمون می‌رسه. این‌جاها هم برای کشف این‌که خودم باشم خوبه و می‌تونه کمک کنه.

ی چیزی که همیشه می‌گم اینه که مدل دوم که نمایش هست راحته و زودبازده اما روش اول سخته و دیربازده. تو روش اول اگه بخوای پیشرفت کنی چون داری خودتو نشون می‌دی باید خودتو اصطلاح کنی ولی تو روش دوم باید ظاهرتو درست کنی. می‌تونیم ی جورایی بگیم فرق بین اصلاح ظاهر و باطنه .

اما کدومشون بهتره. ظاهرسازی کنم یا نه؟
نظر متخصصان این حوزه به لحاظ فنی اینه که چون تو عصر دیجیتال اتصال‌پذیری بالاست ظاهرسازی می‌تونه تمام اندوخته‌های شما رو در کمتر از ساعتی به باد بده. کنترل فضای فیزیکی چون آدما خیلی با هم مرتبط نیستن سادس ولی تو رسانه‌های اجتماعی اصلا این‌طور نیست. در کمتر از یک‌ساعت یک‌دفعه یک میلین نفر متوجه می‌شن که شما کاری که تا الان داشتید می‌کردید یا چیزی که گفتید دروغ بوده، یا مثلا برای شما نبوده.

با این اوصاف به‌نظر می‌رسه رفتن دنبال مدل دوم جدای از این‌که اخلاقی نیست، عاقلانه هم نباشه. اخلاقی نیست چون شالوده ظاهرسازی دروغه. یا این دروغ عامدانه‌ست یا از روی جهله. اگر از روی جهل باشه و فرد ندونه که داره دروغ می‌گه بازم مشکل داره، چون داره با دروغش باعث منحرف شدن عده‌ای می‌شه. اگر بدونه داره ظاهرسازی می‌کنه وسعی کنه که ازین حالت بیرون بیاد وضعیتش نسبت به دودسته قبل قابل توجیه و پذیرشه؛ به شرطی که واقعا در جهت اصلاحش حرکت کنه نه ادا دربیاره.

۱- من می‌خوام حرفه‌ای بشم و همین مسیر حرفه‌ای شدنم رو نشون می‌دم.
۲- تو می‌خوای نشون بدی که حرفه‌ای هستی و داری حرفه‌ای می‌شی.
در حقیقت فرق بین این دو مدل پرسونال برندینگ فرق بین شدن و ادای شدن رو درآوردنه.

انتخاب مسیر اول برای همه ترسناکه، به دلایل مختلف که تو پست چرا از قضاوت مردم می‌ترسیم راجع بهش کامل حرف زدیم. ی جورایی اگه دنبال راهکار عملی هستی اون مطلب و پادکستش که مفصل‌تره بهت کمک می‌کنه تو مسیر برندسازی شخصی خودت باشی و از این کار بهره‌های مالی و غیر مالی زیادی ببری.

تقسیم قسمت اول به دو بخش جزئی‌تر

تا این‌جا راجع به این حرف زدیم که به‌خاطر اتصال‌پذیری (conectivity) بالا منطقی‌تر اینه که ما خودمون باشیم. زحمتش هم کمتره. ای‌جا می‌خوایم این خودم بودن رو بازم به دوبخش تقسیم کنیم.

۱- خودم باشم و مسیرم رو از الف تا ی نشون بدم و مستند کنم
۲- خودم باشم و بعد از رسیدن به نقطه ی خودم رو نشون بدم

پرسونال برندینگ

حرف این‌جا اینه که خیلیا می‌گن من که الان هیچی نیستم بیام چی رو نشون بدم؟ چه حرفی به مردم بزنم؟ بهشون چی بگم؟ یا مثلا چی یاد بدم؟ چه‌جوری وقتی هیچ تخصصی ندارم خودمو برند کنم؟

باید بگم اکثر افرادی که سوالات بالارو می‌پرسن تعریفشون از برند و برندینگ خیلی بزرگ و پیچیده‌اس. ی جورایی برندینگ براشون ی امر دست‌نیاقتنیه که مختص به شرکت‌ها و افرادیه که خیلی پولدار هستن یا خیلی قدرتمند و مشهور هستن. این به‌طور کلی اشتباهه. برای این‌که وقتمون گرفته نشه توصیه می‌کنم اگه برند و برندینگ برات جا نیفتاده حتما پست تعریف برند و برندینگ رو ی‌دوره مطالعه کنی.

اکثر مردم فکر می‌کنن موفقیت یه نقطه‌اس و این کاملا غلطه. موفقیت ی مسیره. چون فکر می‌کنیم نقطه‌ای وجود داره که ما با رسیدن به اون‌جا موفق می‌شیم این به ذهنومن می‌رسه که ما الان حرفی برای گفتن نداریم و بعد از موفق شدن باید بیایم و حرف بزنیم.

موفقیت یعنی حرکت، توقف یعنی شکست

بعضیامون هم اهدافی رو برای خودمون متصور شدیم که اگر به اون‌ها برسیم موفق می‌شیم. یکی خونه، یکی ماشین‌، یکی زن، یکی سلامتی، یکی لاغری، یکی علم، یکی انجام فلان کار و… وقتی من تونستم لاغر بشم و هیکلمو درست کنم موفق شدم. درسته، الان موفق شدی به انجام این کار خاص، اما بعدش؟!

حرف اینه که توی این عصر امکان مستندسازی برای هرکسی که موبایل و اینترنت داره به‌وجود اومده. من خیلی راحت می‌تونم عکس و فیلم بگیرم یا بنویسم و این رو تو رسانه‌های اجتماعی منتشر کنم. همراه با تاریخ و جزئیات دیگه. این امکان تقریبا تا ۱۰ سال پیش به این سادگی و گستردگی در دسترس نبود.

تو این تقسیم‌بندی به‌نظر می‌رسه روش اول بهتر جواب می‌ده. تو بدترین حالت که شما احتمال داره شکست بخورید بازم برای مخاطباتون ارزش ایجاد کردید. باعث شدید اونا مسیر شما رو ببینن و دیگه اونو تکرار نکنن. درصورت موفق شدنتون که واقعا می‌ترکونید.

داستان علی و سارا

بیا موفقیت و شکست علی و سارا رو تو دو تا وضعیت مختلف بررسی کینم ببینیم داستان چه‌جوری می‌شه.

فرض می‌کنیم علی و سارا هدفششون اینه که ی کسب‌وکاری راه بندازن، حالاعلی بیاد و همین تلاش کردنش رو تو هر قالبی که می‌تونه مستند کنه. هر روز ی مطل روی وبلاگش بنویسه یا توی ویرگول منشتر کنه. هر روز توی توییتر مطلبی راجع به ماجراهاش بنویسه. ولاگ درست کنه توی یوتیوب یا آپارت بذاره. پادسکت بسازه. هرجوری که راحته مسیرش رو مستند کنه. الزاما هم نباید مستقیم اشاره کنه که شبیه خاطره‌نویسی بشه. با مردم حرف می‌زنه چیزای جدید و تجربیات جدیدش رو به اشتراک می‌ذاره و لابلای اینا قصه خودش رو هم می‌گه. مثلا امروز که می‌خواستم برای کسب‌وکارم فلان کارو بکنم فلان چیزو فهمیدم یا مثلا برای خرید فلان چیز فلان جا خوبه. سارا درست برعکس علی هیچ چیزی راجع به این‌که چه‌جوری داره جلو می‌ره نمی‌گه. همه‌چی مث راز باقی می‌مونه.

تا این‌جا شاید این فکر به ذهنت برسه که خب وضعیت سارا که خیلی بهتره، کسی نمی‌فهمه داره چکار می‌کنه، چرا می‌گی مدل علی بهتره؟ بله تا این‌جا با این ریخت حرفت درسته، کسی نفهمه خیلی بهتره ولی ی نکته داره. اینکه کسی دقیق از جزئیات کار من باخبر باشه فرق می‌کنه با این‌که کلی بدونه که دارم ی کارایی در ی جهتی می‌کنم. ما حرفمون سر اون کلی گفتنه‌اس، نه نمایش دقیق جزئیات مسیر.

تو مسیر مستندسازی حتما نباید جزئیات رو نشون بدی. نمایش کلی که نشون بده در حال حرکتی کافیه.

تا این جا وضعیت علی با سارا خیلی فرق نداره. حالا بیا بررسی کنیم که وقتی شکست بخورن چی می‌شه؟
علی و سارا حالا جفتشون شکست خوردن! علی تلاشش رو نشون داده و کلی داستان و تجربه و نکته از مسیرش یاد گرفته و به اشتراک گذاشته ولی سارا کاری نکرده تا بعد از این‌که موفق شد بگه.

این‌جا ی سوالی پیش میاد: آیا الان که علی و سارا شکست خوردن دنیا به آخر رسیده؟ آیا دیگه نمی‌خوان کاری کنن؟ آیا این شکست پایان تلاش اون‌هاست و دیگه نمی‌خوان ادامه بدن؟

اگه جوابت اینه که این شکست پایان کاره و دیگه نباید ادامه بدن یا نمی‌تونن ادامه بدن باید بهت بگم حتما حتما اگه می‌خوای روی پرسونال برندت کار کنی مدل سارا رو انتخاب کن. چون اگه ته ذهنت همچین چیزایی باشه و بیای مسیرتو مستند کنی و شکست بخوری به احتما زیاد دچار افسردگی شدید می‌شی و احتمال داره آسیب‌های روحی روانی جدی بخوری.

علی و سارا با شکستشون کلی چیز جدید یاد گرفتن. علی این یادگرفته‌هارو با بقیه به اشتراک گذاشته ولی سارا نذاشته.

دوباره تکرار می‌کنم حرف این‌که مستقیم بایم خاطره‌نویسی کنم نیست. برا این داستان به‌نظرم دیدن مجموعه دیلی وی گری وی و ویدئو “مستندسازی کن، نه تولید” می‌تونه نمونه خوبی از مستندسازیِ ویدئویی باشه.

علی با شکستش به کسایی که دنبالش می‌کردن کمک کرده تا اشتباهات اون رو مرتکب نشن یا ایده بگیرن یا چیزایی شبیه به این. علی تا این‌جا نسبت به سارا جلوتره. با این‌که جفتشون شکست خوردن ولی شکست علی به عده‌ای کمک کرده ولی شکست سارا هیچ پیامد جمعی نداشته. اگه دوباره بخوان تلاش کنن علی جلوتر از سارائه. حتی اگه سارا متوجه اشتباهش بشه و بعد از شکستش تصمیم بگیره مسیرش رو مستند کنه و تجربیاتش رو با بقیه به اشتراک بذاره بازم از علی عقب‌تره مگه این‌که علی کم‌کاری کنه که سارا بتونه ازش جلو بزنه.

حالا بیا فرض کنیم علی و سارا موفق شدن. سارا می‌خواد تازه بیاد بگه من کی هستم، کجا بودم، الان چیم، چکار کردم… ولی علی عده‌ای دورش هستن که می‌شناسنش و می‌دونن چه داستانایی داشته. بازم علی جلوتره. این‌جا علی خیلی وضعیت بهتری داره. حتی اگه سارا بخواد با زور تبلیغات بالا بیاد بازم به جایگاه علی نمی‌رسه. جایگاهی که علی تو ذهن مخاطباش در طول زمان کسب کرده.

تو ماجرای پرسونال برندینگ و مستندسازی، زمان اون عاملیه که حتی با پول هم نمی‌شه خرید. هر لحظه که از دست می‌ره و کاری نمی‌کنی ضرره!

خیلیامون که شخصیتِ پرسونال برند شدن و دانش و مهارت تولید محتوا رو داریم چون هنوز به این درک نرسیدیم که می‌تونیم با مستندسازی و تولید محتوا بدون این‌که چیزی از دست بدیم شرایط بهتری برای خودمون و جامعه بسازیم، کاری نمی‌کنیم. تنها چیزی که داره از دست می‌ره زمانه! چیزی که غیر قابل برگشته، چیزی که اگه تنبلی و ترسمون نذاره بهش توجه کنیم می‌تونه مایه پشیمونی ما بشه. پشیمونی که هیچ درمان و راه چاره‌ای نداره.

در حقیقت کسی که از گذر عمر خودش و فرصت‌هایی که براش موجوده غافله و مشغول گذرندون وقتش به چیزای بیهوده‌اس به‌زودی بی‌چاره می‌شه…

یا چنین نمای که باشی، یا چنان باش که نمایی

خب رسیدیم به لُبِّ مطلب. رسیدیم به حرف پیر راه. رسیدیم به کلام اون‌کسی که متصل به حق بود. بلکه حق با زبانش تکلم می‌کرد. بایزیرد بسطامی، سلطان العرفا، شیخ العلما، یگانه دوران.

جمله اون‌قدر بلنده که واقعا ترس دارم که به حریم اون وارد بشم مبادا بی‌حرمتی بشه. به هر ترتیب با کمال ادب و احترام نسبت به حضرتش در حد توان می‌خوایم ازین سفره غذا برداریم. قبلش هم از صاحب سفره تشکر می‌کنیم که اجازه داده بچه‌مچه‌ها سر سفره بشینن. قول می‌دیم شلوغ نکنیم 🙂

همون‌جوری که مشخصه جمله دو بخش داره. پس برای فهم راحت‌تر هر بخش رو جدا باز می‌کنیم و بعدش همه‌رو باهم می‌بینیم.

بخش اول: یا چنین نمای که باشی

خیلی ساده بخوایم بگیم می‌شه. یا اون‌جوری نشون بده که هستی. نمی‌گه خودت باش. می‌گه اون‌جوری که هستی خودت رو بنما. نمایش بده. نکته جالبیه!

حرفی که این‌جا مطرح شده و به‌نظرم بحث رو ارتقا می‌ده اینه که ما تو خلوت نمایش نداریم ولی به محض ارتباطمون با شخص دیگه شروع می‌کنیم به نمایش دادن. ظاهرا این‌کار طبیعیه و گریزی ازش نیست. یعنی نمی‌شه نمایش ندم. بالاخره باید حرف بزنم. وایسم. لباس بپوشم. سوار مرکب بشم و هزاران چیز دیگه.

حرف تو این بخش جمله به‌نظرم اینه که خودت رو اون‌جوری نشون بده که هستی. این‌که هستم رو از کجا بفهمم؟ از خلوتم. از جاهایی که غیر ارادی ی کاری می‌کنم. سرِ بزنگاه‌ها. موقعیت‌های غیر پیش‌بینی شده. عموما اون‌جاها آدم می‌زنه بیرون.

بخش دوم: یا چنان باش که نمایی

به‌نظرم این بخش غوغاست. واقعا معرکه‌ست این نوع نگاه. تو بخش اول اصل نمایش بود. می‌گفت بر اساس اونی که هستی نمایش بده. این‌جا می‌گه اون‌جوری که داری نمایش می‌دی باش.

ی‌جورایی می‌خواد بگه دروغ نگو. کاری نکن درونت با بیرونی که روبروی مردمه فرق کنه. اگه داری نمایش می‌دی نمی‌گه نمایش نده می‌گه عین اونی که داری نمایش می‌دی باش. بحث خودمو خودت نیست. حرف سرِ صداقته!

منی که دارم نشون می‌دم آدم مردم‌داری هستم واقعا مردم‌دار باشم. چرا فط وقتی جلو مردم هستم یا جلو دوربینم نشون می‌دم که خیلی به‌فکر فقرا هستم، ولی تو تنهایی یا پیش دوستام ذره‌ای براشون ارزش قائل نیستم. اگه داری نشون می‌دی همون‌جوری باش!

واقعا الان که دارم می‌نویسم مبهوت این حرفم. با این وضعیت اگه این جمله رو ضمیمه مدل کنیم مدل دوم می‌تونه هم‌سطح مدل اول بشه. من دارم چیزی به‌غیراز خودم رو که به‌نظرم بهتر و بالاتره نمایش می‌دم و سعی می‌کنم حقیقتا همونی باشم که دارم نشون می‌دم.

تو حالت اول حرف سرِ این بود که وقتی من خودم رو نشون می‌دم برای این‌که برند قوی‌تری داشته باشم باید خودم رو اصلاح کنم و تو مدل دوم باید ظاهرمو بهتر می‌کردم. حالا وقتی بگیم من تو مدل دوم باید سعی کنم خودمو شبیه اونی که دارم نمایش می‌دم کنم درحقیقت دارم خودمو اصلاح می‌کنم.

با این تفسیر توی دو حالت رشد فردی ظهور می‌کنه!

جمع بندی

با این حرفایی که زدیم. با این فراز و فرود فنی و عرفانی که داشتیم فک کنم باید بحث مدل‌های پرسونال برندینگ رو باید این‌جوری جمع کنیم.

  1. خودم باشم و خودمو نشون بدم
    1. مسیرم رو مستند کنم
    2. به موفقیت برسم بعد خودمو نشون بدم
  2. ظاهرسازی کنم
    1. سعی کنم حقیقتا اون‌چیزی که نشون می‌دم بشم
    1. صرفا برای قوی‌تر کردن ظاهرم تلاش کنم
پرسونال برندینگ

مسلما گزینه ۱ پیشنهاد اول و مسیر مستقیمه. البته تو مدل اول طرز فکر ما خیلی مهمه. نباید فکر کنیم موفقیت یک نقطه‌اس یا ما ی جایی به موفقیت می‌رسیم و تمام. وقتی دیدگاه تغییر کرد ما شروع می‌کنیم به مستند کردن مسیر و زمان رو به‌خاظر ی طرز فکر اشتباه از دست نمی‌دیم.

تو ماجرای مدل دوم که ابتدا به‌کل رد کردیم الان باید بگیم اگر همراه با سعی فرد برای شدنِ اون‌چیزی باشه که داره نشون می‌ده مثبت و کارسازه. البته که بحث مستندسازی دوباره برای این حالت پیش میاد.

به‌عنوان نکته آخر باید بگم اگر ابتدای مسیر هستی و هنوز جایگاهی نداری و ازین ترس داری که قبولت نکنن تنها راه‌ حل اینه که خودتو و جایگاهتو بشناسی و سعی نکنی از موضع بالاتری نسبت به جایی که هستی حرف بزنی. به‌جای این‌که بری بالای منبر و دستوری حرف بزنی، این‌کارو کنید یا نکنید، کنار مخاطبات باش و دوستانه و بدون چشم‌داشت تجربیات و نظرات و قصه‌هاتو تو هر قالبی که می‌تونی روایت کن.

چون مطلب رو با جمله بایزید بسطامی شروع کردیم اجازه بده با ی جمله دیگه از خودش بحثو ببندیم.
گفت: «خلق پندارند که من چون ایشان یکی‌ام. اگر صفت من در عالم غیب بینند، هلاک شوند». والسلام.

دیدگاهتان را بنویسید

3 دیدگاه دربارهٔ «دو مدل برندسازی شخصی – یا چنین نمای که باشی، یا چنان باش که نمایی»

  1. سلام مهدی،ردیفی؟
    به نظرت هنوز نمونه ی کلاسیک این مدلی جواب میده؟
    ساختن لندینگ پیج و تبلیغات توی صبا ویژن و یکتا نت
    گرفتن ایمیل و دادن دوره رایگان
    درست کردن فانل
    و در نهایت فروش
    به نظرت میشه روش حساب کرد؟یا راهی جز اینفلوئنسر شدن نداریم و این روش قدیمی شده ؟
    مثلا اگه بخوام یه سایت آموزشی داشته باشم توی زمینه ی آموزش فروش بیمه عمر
    البته میدونم باید توی جفت پلتفرمهای سایت و شبکه های اجتماعی کار کنم و تولید محتوا کنم توشون
    ولی به نظرت مدل کلاسیک حدود چقدر بازگشت سرمایه داشته باشه؟
    یا اصلا به صرفه هست به نظرت؟

    پاسخ
    • سلام سجاد، شکر، ردیفی
      مدل کلاسیک جواب می‌ده ولی مشکل اصلیش اینه تو بلندمدت نسبت وفاداری مخاطبات خیلی کم می‌شه
      چون تو در ازای گرفتن ی چیزی، چیزی به مخاطبات می‌دی مشریت همیشه مشتری می‌مونه و خیلی کم پیش میاد بهت نزدیک بشه
      این‌که قدیمی شده، به‌نظر من قدیمی شده
      اگه دنبال فروشی جواب می‌ده ولی اگه هم دنبال فروشی هم برندسازی جواب نمی‌ده به‌نظر من

      پاسخ