با توجه به ظهور و پر رنگ شدن شبکههای اجتماعی و همه گیر شدن گوشیهای هوشمند و به تبع اون خارج شدن رسانه از انحصار؛ بزرگان این حوزه این عصر رو یک عصر طلایی برای پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی میدونن و خیلی ها معتقدند که برندهای شخصی در آینده از برندهای تجاری معتبرتر میشن.
یه سفره ای پهن شده با غذاهای بسیار لذیذ و متنوع… اگه سر سفره نشینی و نخوری مشکل از خودته!
بررسی کلمه های “پرسونال” و “برندینگ”
اگه بخوایم بحثو ساده شروع کنیم بنظرم بهترِ تک تک کلمات رو جدا جدا تعریف کنیم بعد ترکیبشون رو بررسی کنیم ببینیم چی میشه.
پرسونال(personal): شخصی
تو گوگل ترنسلیت اینو میگه. البته معنی لغوی درستیه. نه شخصی که به خصوصی بخوره، شخصی به معنای اینکه مربوط به یک شخصه، شخصیته.
شخصی(دهخدا): مخصوص کسی، منسوب به شخص
ازین معانی یک طور خاص بودن که از دل همون شخص بیرون میاد ادراک میشه. انگار یکجور خاص و منحصربفرد بودن در متن خود کلمه “شخصی” وجود داره که برگشتش به اون شخص و شخصیته. یعنی اون شخصیت چه بخواد چه نخواد خاصه و دارای خاصیتهاییه که منحصر به فرده و مجموع اینها میشه برای اون شخص و بقول ساده “شخصی”.
شانه شخصی، حوله شخصی و… وقتی ازین عبارات استفاده میکنیم منظورمون چیه؟ وقتی یک وسیله رو با “شخصی” ترکیب میکنیم دنبال رسوندن چی هستیم؟ انگار میخوایم نشون بدیم این فقط برای منه و برای هیچکس دیگه تو کل دنیا نیست! فقط برای من! فقط برای شخص من!
من چیزی دارم که فقط برای خودمه و برای هیچکس دیگه تو این عالم نیست، اونچیز “شخصیه”. هر وقت بخوام به اونچیزایی که فقط و فقط برای خود منِ اشاره بکنم از کلمه ” شخصی”استفاده میکنم. یعنی چیزی که فقط برای شخص منه. منسوب به شخص.
اونچیزایی که بین من و بقیه مشترکِ شخصی نیست. داشتن چشم شخصی نیست، داشتن عینک بطور کلی شخصی نیست. اما این عینک میتونه شخصی باشه. این عینک خاص میتونه فقط برای من باشه. این تیپ خاص میتونه فقط برای من باشه، این رفتار خاص میتونه فقط برای شخص من باشه(نه اینکه کس دیگه نداشته باشه، نه! یعنی بقیه من رو بعنوان شاخص این رفتار بشناشن، یک شخص خاص باشه که به این رفتار معروف باشه)
پس پرسونال میشه: مخصوص کسی. دوتا مفهوم تو دلشه. ۱.شخص ۲.خاص. این دوتا از هم جدا نمیشن. یعنی نمیشه شخص رو بدون خاص بودن و برعکس متصور شد.
برندینگ(branding): برندینگ یا برندسازی ترکیب کلمه brand و ing هست. وضعیت ing که مشخصه. میمونه برند. برند یک مفهوم ذهنی که در ذهن مخاطبانِ.
با تعریف بالا از برند، برندینگ یا برندسازی که یک فعله، میشه: مجموع کارهایی که باعث ساخته شدن یا تقویت اون مفهوم تو ذهن مخاطبان میشه. خیلی ساده!
بحث مفصل برند رو میتونی تو مقاله تعریف برند و برندینگ بخونی.
پس برندسازی یا برندینگ میشه هر کاری که در جهت ساختن برند انجام میشه. اینجا یه سوال اساسی وجود داره… آیا میشه برندسازی نکرد؟ یعنی بالاخره ما در طول کار، زندگی هر کاری که بکنیم باعث میشه توی ذهن مخاطبانمون یک تصویری از خودمون بسازیم؟!
جواب سوال بالا رو بطور خیلی خلاصه میشه اینطور گفت: بالاخره ما هر کاری که انجام بدیم باعث میشه تو ذهن مخاطبان یک تصویری از ما ثبت بشه، اما اینکه اون تصویر تقویت و تثبیت بشه قطعی نیست. یعنی همیشه عدم درک درست از برند باعث میشه اون تصویر ذهنی منسجم نباشه و تغییر کنه. یعنی اینکه اگر من حواسم نباشه که اولا چی تو ذهن مخاطبان ساخته شده و دوما با رفتارم اون رو تقویت نکنم هیچوقت برندینگ انجام نمیشه.
در حقیقت وقتی میگیم برندینگ؛ که دو تا شرط رعایت بشه: ۱. بدونم چی میخوام تو ذهن مخاطبان ثبت کنم ۲. اونی که ثبت کردم رو حداقل بمدت یک دهه تقویت کنم تا تثبیت بشه.
پس هر کاری که یک سازمان یا یک شخص انجام بده باعث ایجاد یک مفهوم از اون سازمان یا شخص تو ذهن مخاطبان میشه. حالا اگه این مفهوم سازی ذهنی با علم انجام بشه و در یک راستا بصورت منسجم تقویت و تثبیت بشه میشه برندینگ. یعنی صرفا با ایجاد یک تصویر ذهنی بدون تقویت و تثبیت برندینگ انجام نمیشه.
با این اوصاف برندسازی یک فرآیند آگاهانه دائمیه که فقط و فقط با استمرار و تکرار، عملی میشه.
تا اینجا دو تا کلمه “personal” و “branding” رو کمی مورد بررسی قرار دادیم و یچیزایی به امید خدا گیرمون اومد. حالا بریم سر تعریف لغوی ترکیبی…
برندسازی شخصی(personal branding): به یک معنی یعنی حواسم باشه که چی قراره از من تو ذهن مردم ساخته بشه و سعی کنم این شخصیت رو بوسیله ابزارهای گوناگون از طریق رسانه های مختلف تقویت کنم.
میخوام شخص خودم رو برند کنم. میخوام برند بسازم، یه برند شخصی. برندی که مختص به خودمه. اصلا خودم برند بشم… اینا یعنی چی؟ یعنی چی که میخوام برند بشم؟ یعنی قراره چی بشه و من چکاری انجام بدم؟
خیلی ساده قرارِ مردم از من، شخص من، تو ذهن خودشون یه چیزی داشته باشن. یه تصویر، یه مفهوم که یه شخصیت خاص با اخلاق خاص، تیپ خاص، مهارتهای خاص رو تداعی میکنه. قرارِ وقتی یه مشکل خاص براشون پیش میاد اول من یادشون بیفتم.
تو مسیر برندسازی من باید این تصویر رو بسازم و تقویت کنم. اما چجوری میتونم اینکارو بکنم؟
ابزارها خیلی متقاوت هستند و تقریبا هر کاری، تاکید میکنم هر کاری که یه شخص انجام میده اگر در راستای ایجاد و تقویت برند(مفهوم یا تصویر ذهنی) باشه، برندسازی حساب میشه. سلام کردن، راه رفتن، پست گذاشتن تو شبکه های اجتماعی، مدل جواب دادن به ایمیلها، تصویر پروفایل… تمام المانهای فیزیکی و ساییری باید در جهت ساختن یک تصویر واحد باشن.
پرسونال برندینگ، یه مدل برندینگه که مبناش یک شخص انسانه. یک انسان با خاصیتهای منحصر به فردش.
شهرت و برندسازی شخصی
عده ای معتقدند برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ در حقیقت یک معنای دیگه برای شهرتِ و افرادی هم بر این عقیده ان بین شهرت و پرسونال برندینگ تفاوتهایی وجود داره که البته در نهایت با تقویت برند اینها با هم یکی میشن.
بنظر میرسه نمیشه شهرت و معروفیت رو به معنای شناخته شدن به رفتار یا مهارت خاصی رو جدای از جریان برندسازی شخصی دونست. یعنی از ابتدای جریان پرسونال برندینگ بلاخره افرادی من رو به یک چیزی میشناسن؛ به اینکه این فرد تو فلان موضوع میتونه کمک کنه، به اینکه این آدم خیلی باحاله و طرفدار فلان جریان سیاسیه، به اینکه این خانم یه مدرس حرفه اییه و… یعنی از همون ابتدا افرادی نسبت به شخص شناخت پیدا میکنن، میشناسنش، میدونن که هست.
البته اگر اینجا بگیم که ما شهرت رو وقتی به یک شخض میچسبونیم که عده قابل توجهی از مردم اونو بشناسن هم تعریف درستیه. اما ما تو این بحث شهرت رو دارای درجه میگیریم و پایین ترین مرتبه اونرو صرف شناخت یکنفر میبینیم.
تو مسیر پرسونال برندینگ من در نهایت اشتهار پیدا میکنم به یک چیز خاص، به یک آدم خاص با یک داستان خاص، به یک شخص با رفتار یا مهارت خاص…
آیا میشه من برندسازی شخصی کنم و مشهور نشم؟ آیا میشه پرسونال برندینگ کنم و معروف نشم؟
جواب دادن به این سوال با طرح یه جنبه از برندسازی مشخص میشه. برند یک مفهوم ذهنیه که بقول فلسفی مصداق خارجی نداره. یعنی شما نمیتونید جسمی رو پیدا کنید که بشه بهش گفت برند. جایگاه برند، جایی که ایجاد میشه و رشد میکنه تو ذهنه و این ذهن طوری از اطوار انسانه. پس تو برندسازی ذهن انسان بعنوان جایگاه رشد و نمو مطرحه. یعنی زمینِ کاشتِ دونهِ دِرَختمْ و محل رشد اون ذهن خودم نیست، ذهن بقیه افراده. خب حالا که محل برندسازی ذهن بقیه شد من چه بخوام چه نخوام باید شناخته بشم. یعنی تو ذهن بقیه افراد تصویری از خودم ثبت و تقویت کنم. این میتونه تو ذهن فقط یکنفر باشه یا میتونه تو ذهن یک میلیارد نفر باشه.
سوال: آیا اگر فقظ در ذهن یکنفر باشه هم میتونیم بگیم پرسونال برندینگ انجام شده و یا باید حتما تعداد افرادی که برند توی ذهنشون تثبیت شده از عدد معینی گذشته باشه؟
بنظر من همونطور که یکنفر میتونه بین یک روستای ۵۰نفری مشهور باشه یک شخص هم میتونه فقط بین یک قشر خاص اشتهار پیدا کنه. شهرت رو مساوق با عمومیت نمیبینم. میتونه یکنفر فقط بین یک عده خاص معروف باشه. اینجا خودِ شناخته شدن موضوعیت داره نه کیفیت و کمیت اون.
مسلما یک برندی که توسط افراد بیشتر تو جایگاه های بالاتر اجتماعی شناخته و تایید بشه بالاتر از برند شخصی هست که توسط افراد کم با تاثیرگذاری پایین اجتماعی شناخته میشه.
با این تعریف صرف شناخته شدن رو ابتدای پرسونال برندینگ میبینیم و ادامه اونرو در بیشتر معروف شدن و بهتر شناخته شدن متصور میشیم. یعنی توسط دو فاکتور کیفیت و کمیتِ مشهور شدن میشه یک برند شخصی رو ارزشگذاری کرد. چه کسانی، چه تعدادی این شخص رو میشناسن و تایید میکنن. اینجا اصلا بحث اخلاقی خوبی یا بدی نداریم.
یک مسئله خیلی مهم اینه که اشتهار شخص بین افراد مختلف نباید مختلف باشه. یعنی یک برندسازی موفق اون برندسازی که یک تصویر واحد رو در ذهن مخاطبان ایجاد و در طول زمان بهبود بده و تقویت کنه. اصلا اگر این اتفاق نیفته، یعنی یک تصویر واحد ایجاد نشه در حقیقت برندسازی انجام نشده. مثالش رو اینجور میشه دید که اگه از کسانی که برند رو میشناسن سوال بپرسیم که راجع به فلانی چی تو ذهنته همه باید به یکی دو صفت یا مهارت خاص اشاره کنن.
پس من چه بخوام، چه نخوام باید عدهای منو بشناسن. من باید اشتهار پیدا کنم به چیزی، به داشتن مهارت خاصی، به داشتن اخلاق ویژهای… حالا هر چه آدمهای بیشتری منو بشناسن(کمیت) یا آدمای تاثیرگذارتری منو بشناسن و تایید کنن( کیفیت) برند شخصی من دارای قدرت و ارزش بیشتریه. و صد التبه در کنار این دو مورد یکسان بودن تصویر ذهنی هم شرط لازمه، که اگر نباشه اصلا برندینگ و برندی نخواهد بود.
نیکنامی یا بدنامی
این مدلی بحث رو جلو بردیم که شناخته شدن شخصِ من به یک مهارت و صفت خاص یکسان، توسط افراد یک الزامه. حالا اینو میتونیم در ادامه جریان برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ ببینیم که خود شناخته شدن، مشهور شدن حتی در بالاترین و بهترین وضعیت خودش میتونه یا بصورت نیکنامی ظهور کنه یا بصورت بدنامی. یعنی یه شخص که همه ازش تصور واحدی دارن میتونن اون شخص رو که حتی مهارت بالایی هم داره بعنوان یک فرد نیک بشناسن و به یاد بیارن و متذکر بشن یا غیرنیک.
موضوعی که مبنی بر خوب یا بد بودن یک برند شخصی مطرح میشه، میخوره به بحث صفات مورد قبول و تشویق مردم و بطور دقیقتر اخلاق.
یعنی من تو جریان پرسونال برندینگ که یک پروسه طولانی مدت و مستمر هست اگر اخلاق داشته باشم و روی صفات انسانی مورد تایید جامعه مخاطبانم هم کار کنم و اونها رو تقویت کنم میتونم در کنار اشتهارم نیکنامی رو هم داشته باشم. مشهور محبوب بشم, نه مشهور منفور.
چون بحثِ اخلاق هست و بررسی علمی خود “اخلاق” از حوصله این مطلب خارج و نوشتن در موردش از توان علمی نویسنده بیرونه، فقط به این نکته اکتفا میکنیم و بحث در این مورد رو به متخصصان این حوزه واگذار میکنیم. ممکنه صفتی بین جامعه ای درست و ارزش تلقی بشه و در جامعه دیگه ضدارزش باشه. پس دقت به قشری که قرارِ تو ذهن اونها جایگاهیابی انجام بشه ضروریه.
حالا که بحث اخلاقی شده لازم میدونم یکی دو موضوع رو در مورد جریان شهرت بطور کلی مطرح کنم:
عموما نگرش ادیان و انسانهای الهی نسبت به شهرت مثبت نبوده و این امر رو برای انسانی که در پی زندگی ابدی و یا آرامش هست خطرناک میدونن و به هیچ وجه شهرتطلبی رو که بنظر مبنای پرسونال برندینگه توصیه نمیکنن مگر برای افراد و اشخاص معدودی که از طرف خالق کائنات مامور به انجام کاری شده باشند.
مثالی که جا داره اینجا گفته بشه و بحث اخلاقی ماجرا بسته بشه از دانشمند بزرگ ایرانی ملا احمد نراقی هست. عینِ متن، از کتاب معراج السعاده، فصل “حب جاه و شهرت” که به درخواست فتحعلی شاه قاجار در علم اخلاق تالیف شده بیان میشه: “…کسی دوست داشته باشد که در خانه او بیت الخلائی باشد تا قضای حاجت او شود. که اگر احتیاج به آن نداشته باشد از بودن آن در خانه متنفر باشد.”(با توجه به این نظر حب و دوست داشتن شهرت خطرناکه و تنفر از اون در اولویته.)
پرسونال برندینگ در عمل
پرسونال برندینگ مسلما باعث افزایش درآمد یک فرد، افزایش قدرت و نفوذ شخص در بین قشر مخاطب خودش میشه و بطور کلی برای کسی که دنبال پیشزفته میشه گفت به نحوی یگ الزامه. که قطعا با توجه به حرفهایی که در مورد شهرت زدیم خطراتی رو هم برای فرد به همراه داره.
اما چطور میشه پرسونال برندینگ کرد؟ چه روشهای وجود داره؟ چه کسانی میتونن برندسازی شخصی انجام بدن؟
با توجه به صحبت های بزرگان این حوزه هر کسی که تو حوزه تخصصی خودش حرفی برای گفتن داشته باشه میتونه برندینگ کنه. حرف داشتن نه یعنی اینکه صرقا گلی گتاب خونده باشه، مثلا بشدت شجاع باشه و کارهایی انجام بده که هیچکس نمیتونه، باهوش باشه، پشتکار عجیب داشته باشه، اهل تحقیق باشه… خلاصه یه چیزی رو خیلی عالی انجام بده.
البته در این بین هستند افرادی که واقعا چیزی ندارن و صرفا بخاطر تبلیغات گستردهای که تو رسانهها میشه مشهور میشن؛ که البته برندشون در نهایت یک برند عمومی و مورد تایید عوام میشه و در اکثر موارد ماندگار نیست.
پس اولا باید یه حرفی واسه گفتن تو یک زمینه خاص داشته باشم. نمیشه هیچی بلد نباشم، هیچ استعدادی نداشته باشم، هیچ صفت بارزی نداشته باشم و برندینگ کنم. بالاخره باید از خودم یک تصویر تو ذهن مخاطبانم ایجاد و تقویت کنم… چه تصویری از خودم ارائه بدم؟ یه آدم معمولی مثل بقیه آدما؟!
تو برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ چون مبنا شخص انسان هست و هیچ دو انسانی شبیه هم نیستند پس اون منحصر به فرد بودن درون شخص نهفته شده. یعنی لازم نیست چیزی خلق بشه. یا مثل سازمانها برای ایجادش جلسات متعدد برگزار بشه و چیز جدیدی ساخته بشه. مغز ماجرا وجود داره! فقط باید توسط خود شخص کشف بشه.
یک پرسونال برند قوی یک مشخصه ویژه داره و اون همون منحصربهفرد بودنِ خود شخصه. که با خودشناسی شروع میشه. البته اکثر افراد تو این گردنه چون به دنبال پول هستند و احساس میکنن با ارائه خودشون اونطور که هستند به پول نمیرسند یا کمتر مورد قبول جامعه واقع میشن شروع به ساخت یک شخصیت جدید میکنن که این شخصیت بعد از شناخته شدن برای اونها باعث درآمدزایی بشه.
یعنی میتونیم دو مدل برای پرسونال برندینگ ببینیم:
۱. خودم رو میشناسم و خودم رو، ویژگیهای منحصر به فردم رو برند میکنم.
۲. یک شخصیت جدید از خودم میسازم و میشم و اون رو تقویت میکنم.
روش اول چون با خودشناسی ارتباط داره جذابتر و به مراتب سختتره. اما روش دوم زودبازدهه. به همین خاطر اکثر افراد دنبال روش دوم میرن. شخصیت جدیدی میسازن که شاید اصلا خودشون نباشن و اون رو تو طول زمان با رفتار و حرفهاشون تقویت میکنن و در نهایت پرسونال برند قدرتمندی میسازن و از خودشون دور میشن. به نحوی که اگر کسی وارد زندگی اونها بشه چیزی جز دورویی نمیتونه بهشون بگه. البته در مواردی هم شخصیت جدید بطور کلی جایگزین شخصیت قبلی میشه و فرد، یک شخص دیگه میشه.
پس برای برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ اول باید یه حرفی برای گفتن داشته باشم و دوم باید حرفم رو بزنم. که این حرف زدن از طریق رسانههای مختلف جدید انجام میشه.
در حقیقت مبنای پرسونال برندینگ تو عصر حاضر خارج شدن رسانهها از انحصار هستن. اینکه هر نفر میتونه صاحب یک یا چند رسانه باشه باعث شده بحث پرسونال برندینگ انقدر داغ بشه. با ظهور یک پدیده جدید فرصت جدیدی بوجود اومده.
حرف داشتن میتونه از طریق مطالعه بوجود بیاد یا میتونه با تجربه کردن شکل بگیره. فرم دوم یعنی تجربه به مراتب مخاطبان بیشتری داره چون بطور کلی تجربه از دانشِ صرف بالاتره، مخصوصا اگر تجربه یه تجربه خاص باشه. حرف کاربردی!
من میخوام خودم رو برند کنم. یعنی میخوام یک تصویر از خودم تو ذهن افراد مشخصی بسازم و اون رو با رفتار، حرفهام، اعمالم تقویت و در نهایت تثبیت کنم. به دو روش میتونم اینکارو انجام بدم. خودم باشم، یا یه شخصیت جدید بسازم.
اما چطور باید این برندسازی رو انجام بدم؟ با چه ابزاری؟ جواب خیلی سادس: رسانه. رسانه هایی که روی بستر اینترنت هستند. شبکه های اجتماعی!
اما چجوری؟ با تولید محتوا!
فرمول ساده پرسونال برندینگ:
۱٫ حرفی واسه گفتن داشته باش.
۲٫ تولید محتوا، تولید محتوا، تولید محتوا.
جمع بندی
اینکه تاکید روی پرسونال برندینگ تو چند سال گذشنه خیلی زیاد شده بخاطر ظهور شبکههای اجتماعی با کاربران خیلی زیاده. شبکههای اجتماعی که استفاده از امکانات بینظیر اونها رایگانِ و امکان دیده شدن یا شنیده شدن توسط افراد خیلی زیادی رو برای شخص فراهم میکنه که تا چند سال گذشته فقط از طریق رسانههای در انحصار دولتها و یا شرکتهای بزرگ بوده.
در عصری زندگی میکنیم که یک فرصت استثنایی برای هر شخصی که میخواد مشهور بشه وجود داره. یا بین ۱۰ نفر، یا بین ۱ میلیارد نفر. عصری که به شدت ارتباط زدس، عصری که رسانه از انحصار خارج شده و بصورت متوازن و رایگان در اختیار همه قرار داره.
اگه دنبال این هستی که تو کارت پیشرفت کنی یا هدف اجتماعی داری یا آرمان والایی داری، این عصر با امکاناتی که داره یک عصر طلاییه. اتصالی که نظیرش در طول تاریخ بشری تا بهحال نبوده. ارتباط میلیاردها نفر در بستر اینترنت با اون امکانات پیچیده چیزیه که حتی بزرگترین اشخاص هم در مورد اون ابراز نادانی میکنن و اذعان دارن نمیتونن تمام و کمال اون رو درک کنن.
سفرهای پهن شده با غذاهای لذیذ و متنوع که همه میتونن از اون به اندازه استعداد و تواناییهاشون بهره ببرن. البته این سفره هم میتونه دام باشه هم نباشه. همه چیز به شخص بستگی داره و مسیری که برای برند شدن طی میکنه.
خیلی ممنون از اینکه مطلب رو تا انتها مطالعه کردی. لطفا اگه تو این زمینه کار میکنی نظرت رو کامنت کن تا مطلب غنیتر بشه.
یک مقاله مفید و علمی
فقط یک سوال برام مونده که فکر کنم میشه پیش مقدمه این مقاله یا یک مقاله مجزا که قبل از این باید خوند؛ سوالم اینه که اصلا چرا باید پرسونال برند داشت؟ دلایل متفاوتی براش وجود داره که برخی شو میدونم و شاید خیلی هاشم نمیدونم و میخوام که بدونم
کاملا درسته، حتما باید در موردش حرف زده بشه.
جسارتا آقا مرتضی دلایلی که میدونید رو اگر کامنت کنید فکر کنم فتح بابی باشه برای بسط بحث.
خیلی ممنون
سلام وقتتون بخیر.
بسیار جامع و مفید بود، واقعا استفاده کردم.
پرسونال برندینگ، مقوله بسیار جذابی هست که به لطف امکانات شگفت انگیز عصر حاضر امکانپذیر شده و به نظر من در حکم یک کاتالیزور خیلی قوی برای پیشرفت هر کسب و کاری هست.
پیروز باشید
سلام، وقت بخیر
بزرگوارید، ۱۰۰% همینطوره. موفق باشید
ممنون از مقاله کامل تون. مفهوم برند و به ویژه پرسونال برند اخیرا برام خیلی جذاب شده. دارم دربارش مطالعه میکنم و تو این راه به شما رسیدم! یه مساله خیلی جالب در این زمینه، جدا از تولید محتوا و انتشارش، تاثیر خود اشخاص بر برند شخصی شون هست. یعنی ظاهرشون، نوع لباس پوشیدنشون، نوع گفتارشون و … اشاره های پراکنده ای درباره ش میبینم توی مقاله های مختلف ولی به صورت منسجم ندیدم کسی تا حالا ازش حرف بزنه
بزرگوارید. راجع به این موضوع کمی تو یکی از ویدیوها صحبت کردیم. تو پرسونال برندینگ به نظر من کارو ۲ جور میشه جلو برد.
۱. خودمو شو کنم، یه شخصیت جدید از خودم غیر از اونی که واقعا هستم ارائه کنم. مثلا سالی یبارم کت شلوار نمیپوشم، اما برای رسیدن به اون شخصیت کت شلوار بپوشم. یا تو رفتار یا تو هر چیز دیگه ای شو میکنم.
۲. دومیش اینه که خودم باشم و سعی کنم تا جایی که میتونم چیزی که هستمو نشون بدم.
بحثش بازه، ایشالا راجع بهش حرف میزنیم.
ممنونم از توجهتون
مرسی که انقدر آموزندهای
لظف داری، ممنون
زحمت کشیدی دستت درد نکنه . یه ذره از پیچیدگیش کم کن . استفاده کردم . آفرین
ممنون محمدعلی جان. طراوشات یک ذهنِ در حال پیچخوردن بوده. چشم