سود گوگل و شبکههای اجتماعی تو اینه که توجه ما رو پخش و ریزریز کنن. هر چی بیشتر و تیکهتیکهتر اینور اونور بچرخیم، آواتارمون سریعتر و بهتر توی هوش مصنوعی کامل میشه. فکر کن وارد گوگل بشی و یه مقالهی بلند بدون لینک به هیچ سایت دیگه پیدا کنی که توش هیچ چیز مزاحمی نباشه و نیم ساعت مطالعه کنی و از گوگل بیای بیرون. یا بری توی اینستاگرام و دو تا محتوای بلند بدون اینکه چیزی بهت پیشنهاد بشه ببینی و بیای بیرون. هیچوقت اون پلتفرم نمیتونه تو رو بشناسه. باید مثل موش آزمایشگاهی حواست اینور اونور پرت بشه که برای پلتفرم سود داشته باشی. مصرف عمیق محتوا همراه با تمرکز، دقیقاً نقطهی مقابلِ سودِ این پلتفرمهاس. یعنی اگه کاربراشون رو به این سمت تشویق کنن تو یه سیر نزولی بعد از چند سال ورشکست میشن.
۱۸
یکی مثل آزا راسکین تو جریان دیزاین، “اسکرول بینهایت” طراحی میکنه. یکی دیگه مثل جاستین روزنشتاین “لایک” رو ابداع میکنه و یکی دیگه مثل لورن بریشتر “بارگذاری مجدد با کشیدن” رو خلق میکنه. درسته که هر سه نفر الان از اتفاقی که دیزاینِ اونها باعث شده تو جامعه بیفته پشیمونن، ولی اون وقتی که داشتن اینکارو میکردن صرفاً داشتن وظیفهشون رو به بهترین شکل انجام میدادن. شاید این پشیمونی از عواقب به خدمت گرفته شدنِ علم و هنر برای افزایش فروش باشه که چون الان خیلی تشدید شده داره به چشم میاد. یه جورای شرکتها از علم و هنر، از عالم و هنرمند استفاده میکنن تا برای نبرد اقتصادی اسلحه بسازن. هر چی علم و هنر پیشرفتهتر، اسلحه قویتر.
۱۷
آیا میدانید پر جمعیتترین کشور جهان ایالات متحدۀ فیسبوک است.
برچسبها: رسانه | شبکههای اجتماعی | فیسبوک
۱۶
نیکلاس کار تو کتاب کمعمقها (the shallows) آورده: اوایل که کتاب دراومده بود چون الفبا پیچیده بود و سرهم مینوشتن، کسایی که کتاب میخوندن با صدای بلند میخوندن. یکم که گذشت و الفبا و شکل کتاب تغییر کرد “صامتخوانی” رواج پیدا کرد. این قضیه باعث شد از طرف نویسندهها “خلوتنویسی” دربیاد. اینکه توی خلوت مینوشتن نه به صورت دیکته به یه نفر دیگه باعث شد دایرهی لغات افزایش پیدا کنه و کلی شکوفایی ادبی و علمی به وجود بیاد. ادامه میده، حالا (سال ۲۰۱۰ داره اینارو میگه) با اومدن کیندل و اتصالش به اینترنت تو آینده شاهد این هستیم که با هم به صورت گروهی کتاب میخونیم. من حاشیه میزنم روی کتاب تو میبینی. در حال خوندن کتاب با بقیهی کسایی که در حال خوندن کتاب هستن چت میکنیم. خلاصه میشه یه شبکهی اجتماعی.
در نهایت یه جمله میگه که این مقدمه رو برای اون آوردم. میگه: [در این وضعیت] نویسندگی وسیلهای برای ضبط وراجی خواهد شد!
برچسبها: آینده | اینترنت | تولید محتوا | عصر دیجیتال | کتاب | کمعمقها | نویسندگی
۱۵
یووال نوح هراری میگه ما تو عصر بیست و یکم از فقر فلسفی رنج میبریم و نیاز داریم به دیدگاههای جدید. میگه تمام چیزایی که الان به عنوان اصول فکری و فلسفی داریم، همشون برای قرن هجدهمه. سوال اینه که آیا انسانِ عجولِ سطحیِ دنبالِ سرگرمیِ قرن بیست و یک، اصلاً توان تولید ایدهی جدید فلسفی رو داره؟ آیا این همه اختراع و اکتشاف و فکر توی اون دوره، به خاطر رونق کتاب نوشتن و کتاب خوندن نبوده؟ آیا ادامهی مصرف محتواهای به شدت کوتاه باعث نمیشه انسانِ عصر اینترنت توان نظریهپردازی رو از دست بده؟ آیا پر شدن ریزترین لحظات عمر یه آدم با سرگرمیهای ارزونِ جذاب که صرفاً سرگرمکننده هستن و ذهن رو مصرفکننده محض بار میارن، فرصتی برای فعالیت ذهن که بخواد چیزی تولید کنه میدن؟ اگه بدن آیا ذهن توان تولید محتوای عمیقی رو داره که مثل ایدههای قرن هفده و هجده تا صدها سال اثرگذار باشه؟
برچسبها: اینترنت | تولید محتوا | عصر دیجیتال | فلسفه | محتوا | یووال نوح هراری
۱۴
یه قسمت درخت بیرون از خاکه، یه قسمتش داخل خاک. مردم چون فقط میوه و شاخ و برگ درخت رو میبینن از روی همون قضاوت میکنن. به نظر مردم اهمیت نده و به میوه و شاخ و برگ درخت بقیه نگاه نکن. خیلیا که بدون ریشه زدن اومدن بالا با یه باد کوچیک میفتن. تا فرصت داری خوب ریشه بزن.
۱۳
یه جایی تو نه به خاطر اینکه به نظرات مردم اهمیت نمیدی، بلکه به خاطر اینکه کامنت بیشتر یعنی توجه بیشتر با آغوش باز پذیرای فحش مردم میشی.
برچسبها: اینستاگرام | شبکههای اجتماعی | شهرت | نظرات مردم
۱۲- عصر انتشار
رنه دکارت: i think therefore i am. میاندیشم پس هستم.
انسان عصر دیجیتال: i share therefore i am. منتشر میکنم پس هستم.
اگر انسان قرن هفدهم با “اندیشیدن” خودش رو تعریف میکرد، انسان قرن بیست و یک با “به اشتراک گذاشتن” خودش رو تعریف میکنه. یعنی هستیِ انسانِ عصر دیجیتال با “اشتراک گذاری” گره خورده. اگر سیصد سال پیش اندیشمندان انسانهای ارزشمند محسوب میشدن، الان “به اشتراک گذارندگان” انسانهای شهیر هستن.
بالاخره بعد از چند هزار سال امکان تولید و انتشار محتوا برای تمام بشر فراهم شذه. دیگه مثل قدیم نیست که فقط یه عدۀ خیلی کمی که سواد کافی و توانایی نوشتن داشتن بتونن نظراتشون رو با بقیه به اشتراک بذارن. الان همه میتونن بقیه رو از دیدگاههای خودشون آگاه کنن. شایدم از کل زندگیشون. شاید بتونیم بگیم عصر اطلاعات تجلی خواست انسان برای سادهسازی پروسۀ تولید و انتشار محتوا بوده.
برچسبها: تولید محتوا | رسانه | رنه دکارت | شبکههای اجتماعی | عصر دیجیتال | فلسفه
۱۰- تهِ مارکتینگ کجاست؟
اگه بگیم بازاریابی فرآیند هدایت مشتری از آگاهی تا خرید یا قبل از آگاهی تا وفادارسازی مشتریه، وضعیت ایدهآلش چیه؟ یعنی اوج بازاریابی چه ریختی میشه؟ الان این جوریه که اگه مثلاً ۱۰۰ نفر از برند آگاه بشن، ۷۰ نفرشون جذب میشن و در نهایت ۳۰نفر خرید میکنن و از این ۳۰ نفر شاید ۱۰ نفر وفادار بشن. فکر کن یکی یه دستگاهی ساخته که طوری ذهن مشتریا رو دستکاری میکنه که هر چی بهشون میگه بدون اینکه بفهمن اطاعت میکنن. یعنی از هر ۱۰۰ نفر که از برند با خبر میشن ۱۰۰ نفرشونم خرید کنن. چی میشه؟
حالا همه دارن سرِ رسیدن به این فناوری با هم رقابت میکنن. سرِ دستکاری ذهن مردم تا کاری که میخوان انجام بدن. با این اوصاف بازاریابی باعث میشه جامعه به طور کلی از بین بره. حق انتخاب به طور کلی از بین میره. از انتخاب پفک تا انتخاب رئیس جمهور. جالب اینجاست که ثابت شده ذهن انسان قابل دستکاری شدنه. یعنی این کار شدنیه و در حال حاضر اتفاقاً شرکتهای بزرگ فناوری تا حدی تونستن به رمز و رازهای اون دست پیدا کنن.
برچسبها: آینده | بازاریابی | کسب و کار | هوش مصنوعی
۹- بازاریابی دروغ
بلاگر اینستاگرامی که خودش تا حالا جنسایی که داره ازشون حرف میزنه رو ندیده: «واااای بچهها این پیجی که این زیر گذاشتم جنساشون خیلی عالیه، حتماً برید بخرید.»
اگه تو جایگاه تبلیغدهنده به این آدم باشی، چطور میتونی بهش اعتماد کنی. کسی که انقد راحت دروغ میگه چرا به تو دروغ نگفته باشه؟