۱۶

نیکلاس کار تو کتاب کم‌عمق‌ها (the shallows) آورده: اوایل که کتاب دراومده بود چون الفبا پیچیده بود و سرهم می‌نوشتن، کسایی که کتاب می‌خوندن با صدای بلند می‌خوندن. یکم که گذشت و الفبا و شکل کتاب تغییر کرد “صامت‌خوانی” رواج پیدا کرد. این قضیه باعث شد از طرف نویسنده‌ها “خلوت‌نویسی” دربیاد. اینکه توی خلوت می‌نوشتن نه به صورت دیکته به یه نفر دیگه باعث شد دایره‌ی لغات افزایش پیدا کنه و کلی شکوفایی ادبی و علمی به وجود بیاد. ادامه می‌ده، حالا (سال ۲۰۱۰ داره اینارو می‌گه) با اومدن کیندل و اتصالش به اینترنت تو آینده شاهد این هستیم که با هم به صورت گروهی کتاب می‌خونیم. من حاشیه می‌زنم روی کتاب تو می‌بینی. در حال خوندن کتاب با بقیه‌ی کسایی که در حال خوندن کتاب هستن چت می‌کنیم. خلاصه می‌شه یه شبکه‌ی اجتماعی.

در نهایت یه جمله می‌گه که این مقدمه رو برای اون آوردم. می‌گه: [در این وضعیت] نویسندگی وسیله‌ای برای ضبط وراجی خواهد شد!

۱۵

یووال نوح هراری می‌گه ما تو عصر بیست و یکم از فقر فلسفی رنج می‌بریم و نیاز داریم به دیدگاه‌های جدید. می‌گه تمام چیزایی که الان به عنوان اصول فکری و فلسفی داریم، همشون برای قرن هجدهمه. سوال اینه که آیا انسانِ عجولِ سطحیِ دنبالِ سرگرمیِ قرن بیست و یک، اصلاً توان تولید ایده‌ی جدید فلسفی رو داره؟ آیا این همه اختراع و اکتشاف و فکر توی اون دوره، به خاطر رونق کتاب نوشتن و کتاب خوندن نبوده؟ آیا ادامه‌ی مصرف محتواهای به شدت کوتاه باعث نمی‌شه انسانِ عصر اینترنت توان نظریه‌پردازی رو از دست بده؟ آیا پر شدن ریزترین لحظات عمر یه آدم با سرگرمی‌های ارزونِ جذاب که صرفاً سرگرم‌کننده هستن و ذهن رو مصرف‌کننده‌ محض بار میارن، فرصتی برای فعالیت ذهن که بخواد چیزی تولید کنه می‌دن؟ اگه بدن آیا ذهن توان تولید محتوای عمیقی رو داره که مثل ایده‌های قرن هفده و هجده تا صدها سال اثرگذار باشه؟

۷

بنا به تشنه بودنه نه سیراب شدن. گوگل و اینترنت چون مبنا رو سیراب شدن گرفتن نتیجه‌شون این شده که به آدما توهم سیراب شدن دادن. توهم دانایی. وقتی یه سؤالی تو ذهنت شکل می‌گیره و فوری توی گوگل سرچش نمی‌کنی که یه سری جواب سطحی دم‌دستی بگیری، تشنه می‌مونی. مطمئناً تو نگاه اول رسیدن به جواب هر چه زودتر اتفاق بیفته باعث می‌شه تو نسبت به موضوع آگاه بشی و این عالیه. تو آگاه شدی، ولی این آگاهیِ سطحی باعث می‌شه تو دیگه دنبال کشف عمیق‌تر موضوع نباشی. به کم راضی می‌شی. اختلاف بین دریافت سطحی سریع با دریافت عمیق ولی دیره. آب کم جو تشنگی آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست. یه جا تو از بیرون با لیوان آب می‌ریزی، یه جا تو به چشمه می‌رسی که از تو می‌جوشه و بیرون می‌زنه. اون مقلد می‌سازه، این محقق. اون انسان رو عجول می‌کنه، این صبور. اون آدمو تو سطح پهن می‌کنه، این عمق می‌ده.

البته می‌شه موضوع رو از این جهت هم بررسی کرد که آیا کلاً می‌شه انسان سیراب بشه؟ یعنی سیراب شدن به شکل مطلق که انسان به جایی برسه که دیگه تشنه‌ی فهم و آگاهی و دانش نباشه ممکنه؟ اگر برسیم به جایی که دانش نامتناهی بشه، سیراب شدن به شکل مطلق امکان‌پذیر نمی‌شه، اون وقت تشنگی می‌شه حقیقت و سیراب شدن می‌شه مجاز. دقت کن!