مدیر، مختصر و مفید اضافه کرد: «راز سعادت (happiness) و فضیلت (virtue) در همین نهفته است: دوست داشتن آنچه آدم باید انجام بدهد. تمام هدفهای شرطیسازی در این خلاصه میشود: علاقهمند ساختن آدمها به سرنوشت اجتماعیِ گریزناپذیرشان.»[۱]
توی این پست میخوایم یه نگاهی بندازیم به رمان آلدوکس هاکسلی[۲] و ماجرای اعتیادی که توی این رمان به صورت فراگیر بین تمام مردم وجود داره.
- معرفی کتاب دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی
- اعتیاد شرط اصلی حکمرانی
- مشخصات دنیای قشنگ نو
- سوما تسکین دهندۀ دردِ خوشبختیِ همیشگیِ اهالیِ «دنیای قشنگ نو»
- شرطیسازیِ اعتیادِ دورانِ ما
- معتاد، برده و ترویج اعتیاد
- چیزی شبیه سوما همیشه در دستان ما
- توصیه
معرفی کتاب دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی
عنوان اصلی کتاب: Brave New World
عنوان فارسی: دنیای قشنگ نو
نویسنده: آلدوس هاکسلی – Aldous Huxley
مترجم: سعید حمیدیان
سال انتشار نسخۀ اصلی: ۱۹۳۲
ناشر: نیلوفر
اعتیاد شرط اصلی حکمرانی
آلدوس هاکسلی تو سن ۳۷ سالگی پنجمین رمان خودش رو با عنوان Brave new world (دنیای قشنگ نو) مینویسه که یک کتابِ پادآرمانشهری (Dystopia)[۳] به حساب میاد.
تو سال ۱۹۴۶ یعنی وقتی ۵۲ سالش شده توی چاپ دومِ کتابِ «دنیای قشنگ نو» یه پشگفتار در حد پنج شش صفحه مینویسه و کموبیش توضیح میده که اگه تو این سن میخواست این رمان رو بنویسه شکل دیگهای مینوشت.
توی پیشگفتار به وضعیتی که در آینده حکومتهای توتالیتر[۴] برای حکمرانیشون دنبال میکنن اشاره میکنه:
البته دلیلی ندارد حکومتهای توتالیترِ نو شبیه گذشته باشند. حکومت چماق و جوخۀ اعدام، حکومت گرسنگی مصنوعی و حبس دستهجمعی و اخراج دستهجمعی، گذشته از اینکه غیر انسانی است، به هزار دلیل کارآمد نیست و در دوران تکنولوژی پیشرفته، کارآمد نبودن گناهی نابخشودنی است.
توتالیترِ به راستی کارآمد حکومتی است که در آن هیئت قَدَر قدرت روسای سیاسی و فوج مدیران اجرایی ایشان اختیاردار جماعت بردگانی باشند که جبر و زور بر آنها ضرورتی ندارد، چرا که عاشق بردگی خویشاند.
وظیفۀ واداشتن آنها به دوست داشتن بردگی وظیفهای است که، در حکومتهای توتالیتر کنونی، به وزارتخانههای تبلیغ و سردبیران و معلمان مدارس سپردهاند. اما شیوههای آنان هنوز خام و غیر علمی است.
… کوتاه سخن اینکه به گمان من هیئت قَدَرقدرت روسای سیاسی و مدیران اجرایی به مسئلۀ امنیت (اقتصادی و سیاسی) همیشگی موفق خواهند شد. اما امنیت به زودی زود به سمت مسلم انگاشته شدن سیر میکند. دستیابی به آن جز انقلاب سطحی و بیرونی نیست. عشق به بردگی جز در نتیجۀ انقلاب عمیق شخصی در ذهن و جسم انسانها استقرار نمییابد.
برای تحقق این انقلاب از میان چیزهای دیگر به کشفیات و ابداعات زیر نیاز داریم: [اینجا آلدوس هاکسلی چهار مورد رو عنوان میکنه که ما با مورد سومش کار داریم]
سه، جایگزین کردن الکل و مواد مخدر دیگر با چیزی که ضررش از جین (نوعی نوشیدنی سکرآور) و هروئین کمتر و در عین حال لذتش بیشتر باشد.
… شایسته هم این است که با توجه به آزادیِ سفر به دنیای رویاها، تحت تأثیر مواد مخدر و سینما و رادیو، رعایایش را با بندگی سازگار کند که بندگی سرنوشت آنهاست.
مشخصات دنیای قشنگ نو
اتفاقات داستان مربوط میشه به سال ۶۰۰ a.f (بعد از فورد) تو شهر لندن.
حکومت در پی حل مسئلۀ خوشبختی (Happiness) شرایطی رو به وجود آورده که مردم همیشه خوشحال باشن و روی هیچ درد و مرض و غم و هیجانی رو نبینن. یه جامعۀ باثبات.
هیچ وقت مردم دچار عوارض پیری نمیشن و تو وضعیت یه جوون ۳۰ ساله میمیرن. البته کارایی که برای جوون نگه داشتن میکنن باعث میشه زودتر بمیرن.
بچهها دیگه از پدر و مادر متولد نمیشن و کارخونههایی برای درست کردنِ آدم وجود داره که آدمها رو تو چند دستۀ مختلف با ویژگیهای خاص از همون دوران نطفه میسازن و بعد از اون تا دورۀ نوجوونی مدام تحت برنامههای شرطیسازی قرار میدن تا هر کسی سر جای خودش باشه و همه چی خیلی منظم و بدون درگیری و کشمکش جلو بره.
سرپرستار که آن طرف اتاق، کنار صفحه کلید، ایستاده بود اهرمی کوچک را به پایین فشار داد.
صدای انفجاری شدید برخاست. سوت خطر به صدا درآمد، تندتر و با ز هم تندتر شد. صدای دیوانه کنندۀ زنگهای خطر برخاست.
بچهها تکان خوردند و جیغ کشیدند؛ صورتهاشان از وحشت دگرگون شد.
“و حالا” مدیر فریاد کشید، «حالا میخواهیم درس را با یک شوک ملایم الکتریکی به خوردشان بدهیم.»
باز دستش را تکان داد و سرپرستار اهرم دوم را فشار داد. آهنگ جیغ بچهها تغییر کرد. زوزههای تشنجآمیزی که اکنون میکشیدند حالتی نومیدانه و دیوانهوار یافت.
صدای انفجار قطع شد، زنگها از صدا افتاد، سوت خطر با نواخت تدریجی خفه شد. بدنهایی که پیچ و تاب میخوردند آرام شدند، و به این ترتیب زارزار و زوزۀ بچههای دیوانهوش بار دیگر به شیونِ طبیعیِ ناشی از وحشت عادی تبدیل گردید.
«گلها و کتابها را بهشان بدهید.»
پرستاران اطاعت کردند. بچهها جلوی گلها، به محض دیدن آن تصاویر خوشآب و رنگِ پیشی و قوقولی قووقی خروس و بعبع برۀ سیاه، از ترس کز کردند؛ صدای زوزهشان ناگهان زیاد شد.
مدیر پیروزمندانه گفت: «تماشا کنید، تماشا کنید!»
آنها با آنچه روانشناسان معمولاً نفرت غریزی از کتاب و گل میگویند، بار میآیند. انعکاسها همیشه مربوط است. بچهها در تمام عمر از شرّ کتابخوانی و گیاهشناسی در امان میمانند.[۵]
دولت به طور گسترده و قانونی یه داروی اعتیادآور رو هر روز به همه میده که غم و غصهشون رو فراموش کنن.
مردم به شدت فرمانبردارن و هیچ شکایتی از وضعی که دارن نمیکنن که دلیل عمدهاش به خاطر شرطیسازی هست که روشون انجام شده.
فضا به لحاظ تکنولوژی خیلی پیشرفته شده ولی حکومت مثل بعضی از داستانهای پادآرمانشهری نظارتی نیست. یا حداقل ما چیزی از جریان نظارت گسترده نمیبینیم. البته این حکومت چون بچهها رو از همون ابتدا داره شرطی میکنه شاید اصلاً نیازی به نظارت گسترده نداشته باشه.
به هر ترتیب تو این جامعه که کل کرۀ زمین رو شامل میشه مناطقی هستن که انسانهای بدوی توی اونا زندگی میکنن و از پدر و مادر متولد میشن. به آدمهای این جوامع که محصور شده و تحت مراقبت هستن میگن «وحشی» (Savage).
نکتۀ مهم آزادیِ بیش از حد تو روابطِ جنسیه. تا حدی که اگر یک زن و مرد عاشق هم باشن و بخوان تا آخر عمر با هم زندگی کنن نمیتونن. چون مردم تردشون میکنن و مثل بچهدار شدن این کار رو هم یه فعل قبیح و خیلی زشت میدونن. طوری که وقتی راجع به این موضوع کسی صحبت میکنه صورتشون قرمز میشه و خجالت میکشن.
فضا به نحویه که زنها مدام با مردهای مختلف و برعکس در ارتباط هستن و این برای جامعه ارزش محسوب میشه.
لنینا سری تکان داد و به لحنی اندیشناک گفت: «نمیدونم چرا این اواخر آنقدرها شور شهوی بودن رو نداشتهام. وقتهایی هست که آدم میلشو نداره. تو هیچ وقت این حال رو پیدا نکردی فانی؟»
فانی با اشارۀ سر ابراز همدردی و تفاهم کرد و ناصحانه گفت: «آدم باید بازی رو انجام بده. به علاوه، “بلی، هر کس از آنِ دیگران است” (everyone belongs to everyone else).»
لنینا آهسته تکرار کرد: بلی، هر کس از آنِ دیگران است.»[۶]
سوما تسکین دهندۀ دردِ خوشبختیِ همیشگیِ اهالیِ «دنیای قشنگ نو»
چیزی که اینجا ما دنبالش هستیم ماجرایِ مادۀ مخدریه که تو این داستان، حکومت به عمد برای تحقق «بردگی عاشقانه» و «خوشبختی» به مردم به طور روزانه عرضه میکنه.
توی کتاب تقریباً ۷۰ بار کلمۀ «سوما» اومده. سوما ظاهراً یه نوشیدنیِ هندیه قدیمیه که معادل ایرانیش میشه «هوم».
این مواد اونطور که توی ویکیپدیا اومده یه شربتی بوده که در گذشته برای رفتن به دنیاهای دیگه یا سفر به عالم پس از مرگ استفاده میکردن. شاید معادل امروزیش چیزایی مثل LSD باشه.
البته چیزی که مردم توی داستان استفاده میکنن به شکل قرص با دوزهای خیلی مشخص و تاثیر کاملاً معینه. یعنی شخص میدونه که اگه نیم گرم بخوره تا چه ساعتی میره فضا. (اون زمانی که طرف سوما مصرف میکنه رو آلدوس هاکسلی میگه: مرخصی)
مردیم این جامعه از بچهگی تحت برنامههای خیلی سخت، شرطیسازی میشن که اگر زمانی به هر شکلی مشکلی پیش اومد، استرس، غم، اضطراب، ترس از مواجه با یه اتفاق جدید، هر چیزی که به شکلی ناخوشایند تلقی میشه سوما مصرف کنن.
سوما در حقیقت بهترین راه حل برای این جامعهس که هر مشکلی رو با پرت کردنِ حواس مصرفکننده از واقعیت تسکین میده. البته درمانکننده نیست.
حکومت به جهت کنترل و برای دست پیدا کردن به خوشبختی یا همون هپینس و ایجاد یه جامعه که مردم توش همیشه شاد باشن این دارو رو به طور گسترده تو دسترس شهروندا قرار میده.
کمکسرنوشتساز برنارد مارکس را نشان داد و گفت: «به نظر پکر میاد. بیا تور بندازیمش.»
«گرفتهای، مارکس، گرفتهای.» با دستی که به شانهاش خورد یکّهای خورد و سرش را بلند کرد. همان هنری فاستر حیوانصفت بود. «چارۀ کارت یک گرم سوما است.»
کمکسرنوشتساز با ذکر قسمتی از حکمت عامیانه در تعریف خوابآموزی گفت: «اگر خوری تو یک گرم، چاره شود دو صد الم (a gramme is better than a damn).»[۷]
شرطیسازیِ اعتیادِ دورانِ ما
ماه پیش درگیر کرونا شدم و یکی دو روز پا درد وحشتناکی گرفتم؛ طوری که از شدت درد دو شب کامل نخوابیدم.
مسکن نمیخوردم چون بعدش سردرد میگرفتم. نهایتش یه دونه شب میخوردم که بتونم کارامو انجام بدم و یکم غذا بخورم. تو حالت عادی شدت درد نمیذاشت کاری بکنم.
یادمه تو این مدت مدام سرم تو گوشی بود و تو اکسپلور اینستاگرام میچرخیدم. بعید میدونم بدون اینستاگرام میتونستم شبمو روز، و روزمو شب کنم. یه مسکن با نئشگی ملایم، با عوارض (به ظاهر) پایین.
جدیداً خیلی میشنویم که اعتیاد به اینترنت خیلی بده، باعث میشه آدم سطحی بشه و کلی چیزِ دیگۀ شبیه به این که اتفاقاً خودمم راجع بهش زیاد حرف زدم.
فکر کن یه نوجوون از ۱۴ سالگی پای صفحههایِ نمایشِ متصل به اینترنت (گوشی، لپتاپ، تبلت) بوده و با اینا بزرگ شده و تو سن ۳۰ سالگی فهمیده که اعتیاد داره و این اعتیاد کلی از فرصتاشو از بین برده و اگه معتاد نباشه خیلی بهتره و میخواد ترک کنه. چی میشه؟ بله. رسماً پاره میشه! شاید مثل «جان» تو دنیای قشنگ نو بشه.
وخامت ماجرا رو وقتی شروع به کم کردن و ترک کردنِ مصرف گوشی و چیزای متصل به اینترنت میکنی متوجه میشه. اعتیادهایی که خیلی آروم بدون اینکه متوجه بشی، تو وجودت ریشه زده و به این سادگیا از بین رفتنی نیست.
یه چیزی شبیهِ همون شرطیسازی که بچههای دنیای قشنگ نو میشدن.
بدون اینکه بفهمیم، از بچگی شرطی میشیم که برای تسکین دردهامون به گوشی پناه ببریم! [و هرگز جز او پناهي نخواهي يافت. قرآن ۱۸:۲۷].
مواد یا رفتار به خودی خود اعتیادآور نیستند مگر زمانی که یاد بگیریم که آنها مرهمی برای رنج روانشناسیک ما هستند.
مایا زالاویتز در مقالهای توضیح میدهد: «شما فقط وقتی معتاد میشوید که به منظور تسکینِ عاطفی، بارها از مواد مخدّر استفاده کنید تا جایی که به نظر برسد که گویی بدون آن نمیتوانید زندگی کنید … اعتیاد تنها زمانی ایجاد میشود که مغز یاد بگیرد که مصرف مواد برای ایجاد ثبات عاطفی، حیاتی است.»[۸]
معتاد، برده و ترویج اعتیاد
کلمۀ addict (معتاد) تو روم باستان به کسی گفته میشد که چون پول نداشت قرضاشو بده، به دستور قاضی بردۀ طلبکار میشد. از قرن نوزده به بعد این کلمه به این معنی که ما الان استفاده میکنیم باب شد.
برده کسیه که در خدمتِ اربابِ خودشه و بی چون و چرا چیزایی که بهش میگه انجام میده. یه جا با اختیار و همراه با لذت، یه جا به اجبار و با درد و مشقت.
با پیشرفت علوم تجربی مخصوصاً شیمی، تقریباً از قرن نوزده به بعد شاهد مواد عجیبی و غریب اعتیادآوری بودیم که بعضیاش خیلی خیلی اثرگذاری زیادی داشت. مثل مسکالین[۹] که اتفاقاً خودِ آلدوس هاکسلی مصرف کرد و در مورد اثراتش هم کتابی نوشت به اسم «درهای ادراک».[۱۰]
تو جریان اعتیاد روند به این شکله که ابتدا فرد به خاطر یه مشکل روانشناختی یا حتی جسمی شروع میکنه به مصرف مواد. موقعِ مصرف مواد یه لذت زیادی میبره. این روند کمکم به جایی میرسه که لذت از تمام زندگی فرد خالی میشه و منحصر میشه فقط توی همون لحظهای که مصرف میکنه.
تا اینجا فرد رسماً معتاد شده، ولی بردگی[۱۱] از اون جایی شروع میشه که خودِ اون ماده هم دیگه لذتبخش نیست. اینجا کل زندگیِ فرد خالی میشه. از طرفی نمیتونه مصرف نکنه و از طرفی وقتی مصرف میکنه لذتبخش نیست.
تقریباً از ۱۹۹۰ به این طرف مصرف چیزایِ با نئشگیِ کمتر مثل ماریجوانا خیلی زیاد شد.
عموماً این ترویج مصرف مواد از همون طریقی که آلدوس هاکسلی توی پیشگفتار گفت صورت گرفت. سینما، تلویزیون و از همه مهمتر موسیقی.
چیزی شبیه سوما همیشه در دستان ما
هیچ وقت نمیتونی دستِ یه بچۀ ۱۴ ساله گل بدی، بهش بگی بکش. این چیزی که میخواد دود کنه خیلی تابلوئه. با اینکه مصرف گل مخصوصاً تو ده بیست سالِ گذشته بین جوونا خیلی زیاد شده ولی بازم همهگیر نیست.
توی قرن بیست و یکم شکل جدیدی از اعتیاد بیرون زد. اعتیاد به صفحههای نمایشی که به اینترنت متصل بودن. از اون کامپیوترهای با ویندوز ۹۸ بگیر تا آیفون ۱۰ و ۱۲ و بالاتر.
این شکلِ جدیدِ اعتیاد[۱۲] به گفتۀ آلدوس هاکسلی بازم بر عهدۀ وزارتخانههای تبلیغه. اما این وزارتخونهها با شکلی که اون زمون تصور میشد متفاوته.
حالا همۀ مایی که روزانه حداقل ۳۰ بار بدون اینکه بفهمیم گوشیم رو روشن میکنیم و یه چیزی توش میبینیم و بعدش میبندیم، گرفتار این اعتیادیم.
مشکل اینجاست که ما توی قرن جدید و با این ابزارهای همهکارۀ اعتیادآور از دوران کودکی یاد میگیریم که برای خلاص شدن از رنج، درد، غصه، استرس و هر چیزی که برامون خوشایند نیست به صفحههای نمایش متصل به اینترنت پناه ببریم.
این شرطیسازی باعث میشه ما نسل به نسل بیشتر و بیشتر به این تمایل داشته باشیم که این وسایلِ تسکین دهندۀ دردهامون رو – که خیلیاش به خاطر خودِ همین دستگاهها درست شده – همیشه کنارمون داشته باشیم. اگه بشه به خودمون بچسبونیم. گجتهای پوشیدنی.
به نظرم این شکلِ جدیدِ اعتیادِ همهگیر که مدام بیشتر و بیشتر هم میشه از اون جهت که باعث از بین صبر به معنای خودداری و تحمل یه سری چیزای ناجور – که کاملاً طبیعیه و باید باشه – میشه، مردم رو بیارادهتر میکنه. همون چیزی که حکومتِ خیالیِ آلدوس هاکسلی دنبالشه.
و این یعنی پیشرفت. این یعنی نزدیک شدن به «شادیِ همیشگی». این یعنی اون آرمانشهری که توش هیچ رنج و زحمت و درد و مریضی و غم و استرس و ترسی نیست. همیشه شادی، همیشه خوشبختی. البته نه با حل درد و غم، بلکه با پرت کردن حواس مردم به چیزِ دیگه.
عنوان مقالهای که مصطفی موند تازه از خواندنش فارغ شده بود این بود: «نظریهای جدید در زیستشناسی». مدتی متفکر و عبوس نشست، بعد قلمش را برداشت و در حاشیۀ صفحۀ عنوان چنین نوشت: «توجیه ریاضی مؤلف از مفهوم هدف، تازه و سرشار از نبوغ، اما بدعتگذارانه است و تا آنجا که به نظام اجتماعی کنونی مربوط میشود خطرناک و بالقوه ویرانگر و گمراهکننده است.» «صلاح نیست منتشر بشود.» زیر این کلمات خط کشید.
این یکی از همان عقایدی بود که بهآسانی ذهن افراد ناقصعقلترِ طبقات بالا را شرطیزدایی میکند و باعث میشود که اعتقادشان از خوشبختی (happiness) به عنوان خیر مطلق سلب شود و در عوض معتقد شوند به اینکه غایت و هدف، جایی ورای اینجا، یعنی بیرون از قلمرو کنونی انسان است. و اینکه غایت حیات، نه به سر بردن در خوشی و رفاه، بلکه افزودن و پالودن ذهن و وسعت بخشیدن به دامنۀ معرفت است.
بازرس فکر کرد که این عقیده ممکن است کاملاً مقرون به صحت باشد، اما در این شرایط کنونی قابل قبول نیست. دوباره قلمش را به دست گرفت و زیر کلمات «صلاح نیست منتشر بشود» خط دیگری ضخیمتر و سیاهتر از اولی کشید. آن وقت آهی کشید.
با خود گفت: «اگه آدم مجبور نبود به خوشبختی (happiness) فکر کنه، چقدر جالب میشد!»
توصیه
اصولاً تو داستانهای پادآرمانشهری و آخرالزمانی با یک حالت انفعال روبروییم.
یعنی فضا طوری پیش میره که در نهایت به این نتیجه میرسیم که همینیه که هست و ما هم نمیتونیم کاری کنیم و این روندِ تاریخه و ما هم باید بشینیم تماشا کنیم.
نمیخوام بگم این روند اشتباهه یا درسته، یا بریم تو خیابون اعتراض کنیم. حرفم سرِ اینه که خودِ قبول کردنِ این موضوع، شرایط رو بدتر و ما رو مطیعتر و به تبع اون آمادۀ پذیرش انواع جدید اعتیاد میکنه.
اینو از این جهت میگم که هر چی تو این فضا بگردی و مطالعه کنی تهش بیشتر و بیشتر به این نتیجه میرسی که تو زورت کمه و هیچ کاری نمیتونی بکنی.
اگه شرایطت به نظرت زیاد جالب نیست و به این نتیجه رسیدی به خاطرِ اعتیاد رفتاریه و میخوای حلش کنی، باید حواست به این ماجرا هم باشه که خدایی نکرده یه وقت با خوندن این چیزا ناامید نشی و اوضاعت بدتر نشه.
- دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، نشر نیلوفر، چاپ دوازدهم، ص ۴۱.
- آلدوس هاکسلی: نویسنده و اندیشمند انگلیسی (۱۸۹۴ – ۱۹۶۳).
- دیستوپیا یا پادآرمانشهر نقطۀ مقابلِ اتوپیا یا آرمانشهر یا مدینۀ فاضلهست. آرمانشهر جاییه که تو اون، جامعه در بهترین و مطلوبترین شکل خودشه. تو دیستوپیا حکومتها به شدت مستبد هستن، فضا خیلی پلیسیه، مردم تو فضای بیاحساسی زندگی میکنن و شرایط جامعه با وجود پیشرفتهای وسیع با جنبههای انسانی انسانها که فراموش شده همسو نیست.
- توتالیتر «TOTALITAIRE» به اون رژیمهاى استبدادى میگن که تمام شئون جامعه رو – از سیاست و اقتصاد گرفته تا مذهب، فرهنگ و هنر کنترل میکنن و تو جهت ایدئولوژى سیاسى خودشون، هدایت مىکنن. باربر پژوهشگر آمریکایی معتقده توتالیتاریسم برآیندیه که پدر و مادرش معلوم نیست، به شخص خاصی تعلق نداره و در خدمت همه است.
توتالیتر رو اولین بار «جووانی جنتیله» که بعداً فیلسوف رسمی فاشیسم شد، تو سال ۱۹۲۵ به کار برد. بعد از اون موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا تو همان سال از «اراده سرسختانه توتالیتر» حرف زد و بعد از اون موسولینی اصطلاح «دولت توتالیتر» رو وصف رژیم خودش دونست.
نظامهای توتالیتر بیشتر تو جوامعی شکل گرفته که نزدیک فروپاشی بودن و شرایط روانیشون طوری مساعد شده که مردم برای به دست آوردن امنیّت، یه حکومت قدرتمند و فراگیر رو خواستار شدن.
استبداد و دیکتاتوری تو تار و پود اندیشه «توتالیتر» مشخصه و میشه هر نظام توتالیتر رو یه نظام استبدادی و دیکتاتوری دونست؛ ولی عکس این ماجرا همیشه درست نیست؛ یعنی، استبداد یه مفهوم عامتر از دیکتاتوری و توتالیتر داره. - دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، نشر نیلوفر، چاپ دوازدهم، ص ۴۶.
- دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، نشر نیلوفر، چاپ دوازدهم، ص ۶۹.
- دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، نشر نیلوفر، چاپ دوازدهم، ص ۸۱.
- لطفاً زامبی نباشید، آدام آلتر، ص ۷۰.
- Mescaline. مادۀ روانگردانیه که توی کاکتوسهای پیوت و سنپدرو هست. این کاکتوسها که به شدت توهمزا هستن رو سرخپوستها توی مراسم آیینی خودشون به شکل شربت یا چیزای مشابه مصرف میکردن. کارلوس کااستاندا هم راجع به مصرف پیوت یا سنپدرو توی مجموعه کتابهای خودش زیاد صحبت کرده.
- The Doors of Perception. این کتاب تو سال ۱۹۵۴ به انگلیسی و تو سال ۱۳۸۱ تو ایران با اسم «درهای ادراک بهشت و دوزخ» ترجمه شده. گروه موسیقی راک the doors اسم خودشو از این کتاب وام گرفته.
- شواهدی موجوده که این ماجرای حکومت بر اساس اعتیاد رو تایید میکنه. البته ورود بهش نیاز به تحقیقات زیاد داره، چون فضا مهآلوده، امکان خطا زیاده.
پروژههایی مثل Project MKULTRA که توسط سازمان سیآیاِی از ۱۹۵۰ میلادی شروع شد و جنبش بیت و تعداد زیادی اثر ادبی و هنری که بین این سالها در مورد مصرف مواد توهمزا مثل LSD بیرون اومده هم یه جورایی یه مهر تایید روی این داستانه. این دوره نسل بیت (Beat Generation) رو داشت که مشخصۀ اصلیشون اعتراض به وضعیت موجودِ اون دورۀ آمریکا بود که بعد از دو سه دهه به حاشیه رفت. - Behavioral Addictions. اعتیاد رفتاری. این واژه به عنوان یک تشخیص رسمی تو سال ۲۰۱۳ به نوبت پنجم DSM (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا منتشر میشه) اضافه شد.
مطالب مشابه
بررسی مستند the social dilemma (معضل اجتماعی) + مشاهده و دانلود زیرنویس فارسی چسبیده
شما برنامهریزی میشوید، بخشی از سخنرانی چمث پالیهاپیتیا در استنفورد ۲۰۱۷
تنفر در حرف، علاقه در عمل
آسیبهای شبکههای اجتماعی از زبان تریستان هریس
۲ استراتژی کلیدی برای رشد سریع در شبکه های اجتماعی و فضای دیجیتال
باید به رباتها اجازه دهیم کارمان را تصاحب کنند: بررسی دیدگاه متضاد داگلاس راشکوف و کوین کلی در مواجهه با پیشرفت ماشینهای هوشمند
1 دیدگاه دربارهٔ «مرور کتاب دنیای قشنگ نو: اعتیاد، شرطیسازی و رویای هپینس دائمی در دوران ما»