چون از کاری ترسی بدان درشو، که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا درنشدن در کار و ترسیدن.[۱]
چیزایی که تو این پست راجع به درمان کمالگرایی میخوام بگم بیشتر تجربیه و البته کاربردی. بحث علمیِ به قولی ساینتیفیک نیست.
لطفاً اگه ناراحت میشی و بهت برمیخوره این مطلب رو بیخیال شو. حرف بیادبی نمیخوام بزنم ولی شاید یه جاهایی مجبور بشم رُک و راست قضیه رو برات باز کنم.
کمالگرایی چیست؟
مطمئناً تعاریف مختلفی از کمالگرایی تو سطح وب و لابلای کتابها وجود داره که تا الان چند تاشو دیدی. مثلاً ویکیپدیا میگه: در روانشناسی، ویژگی شخصیتی است که خصوصیات آن، با تلاش فرد برای بیعیبونقص بودن و تنظیم استانداردهایی برای بالاترین سطح عملکرد توصیف میشود و با خود-ارزیابیِ انتقادی و نگرانی در مورد ارزیابی دیگران نیز همراه است.[۲]
خلاصه که هر چی بیشتر بری دنبال تعریفای روانشناسی بیشتر گیج میشی و بیشتر باورت میشه که یه مریضی خیلی علمی داری. وقتی به این نقطه برسی میری دنبال راهحلهای علمی که پیچیدگیهای خاص خودشونو دارن.
نه که بد باشه یا جواب نده. نه. طرف صحبتم با اون دسته از آدماییه که میخوان این مرضشونو با سادهترین روش درمان کنن. البته سادهترین روش الزاماً کم دردترین روش نیست.
حالا تعریف کمالگرایی چیه: به عنوان یه کمالگرا باید بگم کمالگرایی یه ترکیبی از ترس و وسوسهس. خیلی ساده.
از یه طرف وسواس داری که نکنه خراب بشه، نکنه ایدهآلی که ذهنمه درنیاد. از یه طرفم میترسی که چجوری انجامش بدم که با اونی که تو ذهنمه یکی باشه که مردم بهم نخندن.
اگه حوصله داری یکم راجع به ترس و وسواس با توجه به مبانی فکری دانشمندای ایرانی حرف بزنیم. ماشالا حرفای روانشناسای جدید تو اینترنت خیلی زیاده. بذار از زاویه بهش نگاه کنیم شاید جواب داد.
انسان رو بر ساس دیدگاه قُدما دو بخش میگیریم: روان و تن. تن فیزیکی و روان متافیزیکیه. نیروهایی که پایین ازشون حرف میزنیم مربوط به روان هستن. نیروهای متافیزیکی که فعلشون توی فیزیک (تن) دیده میشه. ذهن (mind) رو متافیزیکی و مغز (brain) رو فیزیکی میگیریم.
وسواس
چیزایی که به ذهنمون میاد و ما رو مشغول میکنه دو دستهان. یا افکار صحیحن یا ناصحیح.
افکار و خیالات صحیح رو میگن: الهام. اندیشههای ناصحیح رو میگن: وسوسه. الهام از سمت فرشتههاست، وسوسه اثر خناس شیطان.
الهام نوره، افکار سالمه و محرک به عمل خیر. وسوسه تاریکیه و افکار دریوری و محرک به شرّ.[۳]
اینایی که گفتیم یعنی چی؟ یعنی هر چی بیشتر از اینو اون تو ذهنت ایراد بگیری و اینو اونو قضاوت کنی وسواست بیشتر میشه. هر چی بیشتر فکرتو مشغول خزعبلات کنی، بشینی با در و همسایه غیبت کنی بیشتر درگیر وسواس میشی.
حالا منو دنبال نکن که نه من خیلی انسان پاکی هستم پس چرا وسواس دارم، تو داری بهم توهین میکنی. البته که چیزای خیلی زیادی از نظر قُدما تو جراین وسوای تاثیر گذارن. خواب نامناسب، کم تحرکی، تغذیهی نامناسب و چیزای دیگه که خیلی دقیق راجع بهشون حرف زده شده.
اینکه تو فکرتو صاف کنی رو من تا یه حدی تست کردم. خیلی جواب میده. مخصوصاً تو اون جاهایی که آدم از نظرات اینو اون میترسه.[۴]
میخوای بری یه ایدهی جدید که به ذهنت رسیده رو انجام بدی. اگه ایدهت سالم و خوب باشه و منفعت داشته باشه برای خودت و بقیه، خناس وارد عمل میشه و انقد پرت و پلا درِ گوشت میگه که باعث میشه بری تو ذهن و گیر کنی و هیچوقت نتونی عمل کنی.
البته درمان وسواس به طور کلی کارِ خیلی سختیه و توضیح دقیقش از توان من خارجه. ضمن اینکه از بحث هم خیلی دورمون میکنه.
ترس
ما یه نیروی جذب کننده داریم که به وسیلهی اون چیزایی که برامون منفعت داره رو جذب میکنیم و یه نیروی دفع کننده که با اون چیزایی که برامون ضرر دارن رو دفع میکنیم.
نیروی جاذبه اون نیروییه که ما رو تحریک میکنه غذا بخوریم که زنده بمونیم، زن بگیریم که نسلمون رو تکثیر کنیم، ثروت جمع کنیم که رفاه داشته باشیم و چیزای این ریختی. نیروی دافعه اونجایی به کار میفته که مثلاً یه مار به آدم نزدیک میشه. چون آدم میگه این برای من ضرر داره این نیرو آدمو برای دفع ضرر تحریک میکنه.
یکی جذب منفعت میکنه. یکی دفع ضرر. البته بحثش خیلی دقیقه و جزئیات زیادی داره که باید خودت دنبال کنی.
ترس با توجه به این مبانی میشه ضعف قوّهی دافعه (دفع کننده).
این نیرو دو طرف افراط و تفریط داره و یه نقطهی اعتدال. طرف افراطش میشه “تَهَوُّر” که همون کلهخر خودمونه. زیادی نترسه، احمقانه نترسه. اصولاً این صفت تو آدم مخصوصاً جوونیش خیلی احتمال داره تشدید بشه که تهش شخص رو به باقالیا رهنمود میکنه. طرف تفریطش میشه “جُبن”. یکی از خصوصیات اصلی آدمی که دچار جُبن یا بزدلیه اینه که کِسِله[۵]. یعنی تو اون کاری که باید فِرز باشه سنگین میشه.[۶]
تخیل و تحریک
قوای روح انسانی بر دو قسم است: قسمی موکل بر عمل است، قسمی موکل بر ادراک.[۷]
تا اینجا اینو داریم که تو این داستان کمالگرایی داستان توی ذهنه. مسئله مایندسته (mindset). این مسئلهی ذهنی دو بخش داره: یکی صرفاً فکر و خیاله. یکی فکر و خیالی که محرک آدم به انجام کاره.
تو ماجرای کمالگرایی ما مشکلمون اینه که زیاد تخیل میکنیم و چون تو نیروی محرک به عملمون ضعف داریم کمتر میتونیم خودمون رو تحریک کنیم.
راه حل خلاصهش میشه کم کردن تخیل در مورد اون کاری که میخوایم بکنیم و تقویت نیروی محرکه با تمرین. بریم برای توضیح درمان کمالگرایی تو ۳ قدم خیلی ساده.
قدم اول: کمالگرایی باکلاس نیست!
اولین قدم که اتفاقاً مهمترین قدمه اینه که دیدگاهت رو تو فضای ذهنت به کلمهی “کمالگرایی” عوض کنی.
کمالگرایی اصلاً باکلاس نیست. کمالگرایی نه یعنی اینکه چون تو خیلی باحالی هیچ کاری انجام نمیدی. کمالگرایی یعنی تو یه بزدلِ ترسویی که سعی داره خودشو پشت یه کلمهی خوشگل قایم کنه.
پرفکشنیسم یعنی تو میترسی و حتی جرات اینو نداری که قبول کنی ترسویی. شاید با گفتن اینکه من دچار پرفکشنیسم هستم احساس خودخارج پنداری بهت دست بده و پیش خودت فکر کنی: اوه پسر من خیلی گودم… ولی در حقیقت تو پشمکم نیستی.
گرفتی چی شد؟ اول باید قبول کنی که میترسی و الکی داستان درست نکنی که بری شونزده تا کتاب با کلی اصطلاحات خارجی بخونی که تهش برسی به اینکه یه مرض باکلاس داری.
نباید به اینکه کمالگرا هستی افتخار کنی. به عنوان قدم اول این مفهوم رو بازتعریف کن.
هر چی بیشتر بتونی بزنی تو سرِ اون چیزی که درونت بهت القا میکنه کمالگرایی خیلی عالیه زودتر موفق میشی.
میخوای این موجود شرور رو که درِ گوشت زمزمه میکنه کمالگرایی باکلاسه پیدا کنی؟ وقتی یکی بهت میگه چرا انجامش نمیدی و تو میگی: «کمالگرایی نمیذاره یا من خیلی کمالگرا هستم» به اون چیزی که باعث میشه یه نیشخند ریز ته ذهنت شکل بگیره دقت کن. اونی که بهت میگه جایگاه تو از اون بالاتره که بخوای این کارای دم دستی رو انجام بدی. تو پرفکشنیستی، اصلاً نباید کاری کنی که توش یه ذره عیب و ایراد باشه. تو مثل اون اوسگولایی که هیچی حالیشون نیست و سرتاپاشون ایراده نیستی. تو چون خیلی حرفهای هستی انجام نمیدی.
منبع این صدا رو پیدا کن و با گوش ندادن به حرفاش بذار خاموش بشه. اگه نتونستی و گوش دادی یاد اون پاراگرافای بالا بیفت.
این میشه قدم اول. بازتعریف کمالگرایی و پاکسازی ذهن. به حرف خَنّاس گوش نکن. اون میخواد تو وقتت به هیچ کاری نکردن تلف بشه تا بیفتی بمیری. هر یه ثانیهای که ازت میگیره براش امتیاز داره.
قدم دوم: هماهنگی ذهن و بدن
بذار یکم داستانو باز کنیم ببینیم تو جریان کمالگرایی چیه که باعث میشه نتونی یه کاری رو شروع کنی یا مثلاً جهت کاری رو که شروع کردی تغییر بدی.
همهی ما وقتی میخوایم یه کاری بکنیم اصولاً اولش فکر میکنیم که اینورش چیه، اونورش چیه، چیا میخواد. بعدش فکر میکنیم خب حالا برای انجامش چیکار کنم چیکار نکنم.
آدم کمالگرا تو قدم اول که فکر کردن در مورد کاره خیلی میره جلو. یعنی توی فکر برای اینکه این کار تهش چی میشه با اینکه چجوری انجامش بدم خیلی فاضله میندازه.
تو فضای ذهن چون هیچ مانعی وجود نداره آدم خیلی راحت و آسوده با صرف کمترین انرژی میتونه یه کاری رو تا حدی که کل جهان رو تحت تاثیر قرار داده بزرگ کنه. کمالگرا استاد این کاره. چرا؟ چون از اجرا میترسه تو این بخش قایم شده.
بهترین راه برای نترسیدن اینه که خودتو بندازی تو کارایی که ازشون میترسی. این بهترین و سریعترین راه حله.
پس اولین کار اینه که بین فکر فعالیت و فکر چجوری انجام دادنش توازن برقرار کنی. خب حالا من میخوام فلان کارو بکنم، فکرم کردم به عواقبش، البته نه خیلی زیاد تا یه اندازهی کم. حالا فروی میرم سراغ فکر کردن به اینکه چجوری انجامش بدم؟ از کجا شروع کنم؟
کمالگرا کسیه که نقطهی پایان رو تو ذهنش به بهترین شکل تجسم کرده و چون فاصلهی بین نقطهی شروع و پایان خیلی زیاد شده نمیدونه از کجا و چجوری باید شروع کنه.
خب راه حل چیه؟ از کجا باید شروع کرد؟ چجوری باید شروع کرد؟
بهترین و کاربردیترین راه حل برای یه کمالگرا تو این مقطع که حساسترین مقطعه اینه که شروع کنه. اصلاً مهم نیست چجوری یا به چه سمتی.
یعنی کمالگرا باید تو ذهنش تو قسمتی که فکرایی میکنه که محرک هستن برای انجام کار، باید اینو برای خودش جا بندازه که هیچ نقطهی شروعی که بگیم بهترین جاست وجود نداره. بهترین جا نقطهی شروعه. بهترین نطقهی شروع معنی نداره. یه چیز هست و اون شروعه. دیگه بهترین و بدترین نداریم. یه شروع داریم یه عدم شروع. شروع خوبه و شروع نکردن بد.
یه کمالگرا باید اینو بپذیره که روبروش عدم قطعیته. یه مسیر تاریک که با چراغ باید بری توش و کمکم روشنش کنی.
Make it bad. Then make it better.[۸]
یه آشغالی بساز، بعد بهترش کن
بهترین راه همونجوری که قبلاً گفتیم اینه که هر ایدهای به ذهنش رسید نشینه خیالپردازی کنه بره تو فضای وهم و خیال. سریع انجامش بده و گند بزنه. خراب کنه. شکست بخوره. سوژه خندهی مردم بشه.
کمالگرا نباید اینو یادش بره که بچه چجوری راه رفتن یاد میگیره. اولاً قبول داره که هیچی نیست. دوماً به راه رفتن فکر نمیکنه، به این فکر میکنه که چجوری راه بره و سریع عضلاتش رو تکون میده و همون چیزی که بهش فکر کرده رو سعی میکنه با عضلاتش پیاده کنه. وقتی بقیه بهش خندیدن اینم باهاشون میخنده.
قدم سوم: تثبیت صفت جدید
همونطور که دیدی جریان کمالگرایی یه جریان کاملاً ذهنیه که با بازتعریف یه سری مفاهیم و تمرین فکر کردن به یه شکل جدید حل میشه.
این ماجرای کمالگرایی تقریباً توی تمام زندگی یه کمالگرا خودشو نشون میده. یا فلجت میکنه یا مضطرب. خلاصه نمیذاره آروم باشی که بتونی درست درمون زندگی کنی.
مطمئناً برای کسی که سالیان درازی با کمالگرایی زندگی کرده خیلی بعیده که بتونه تو مدت کوتاه مشکلش رو حل کنه. صفت کمالگرایی حسابی تو این سالیان درونش ریشه زده. برای ریشهکن کردنش مدام باید حواسش بهش باشه. مراقب باشه.
مدام باید توی تکتک کارایی که میخوام انجام بدم مراحل ۱ و ۲ رو یادم باشه. انقدر باید اینو تکرار کنم تا صفت قبلی محو بشه و صفت جدید جایگزین بشه.
وقتی جایگزین شد نباید خوشحال بشم و مراقبتم رو ول کنم. باید انقد ادامه بدم که این صفت عملگرایی و جسارت خوب ریشه بزنه. ریشه که زد کار راحت میشه.
تو این پروسه تا جایی که صفت جدید ریشه نزده نباید کمالگرا استرس اینو داشته باشه که وااای من چرا هنوز نمیتونم اونجوری که باید و شاید عمل کنم و هنوز تو انجام دادن کارا مضطرب میشم. یا اگه یه بار تونست بین ذهن و جسمش تعادل برقرار کنه و شروع کرد ولی وسط کار بازم دچار کمالگرایی شد و گیر کرد، نباید خودشو ببازه. تا وقتی این صفت به طور کلی ریشهکن نشده هدف محو کردنِ این صفته. نه چیز دیگه.
شاید کلی شکست بخوره یا خیلی پول و زمان از دست بده. اصلاً مهم نیست. اینا هزینهی درمانه. هزینهی درمان یه مرض خیلی سخت. مرضی که نمیذاره شخص رشد کنه.
واقعاً چی از این مهمتر که به جایی برسی که بتونی یاد بگیری فاصلهی بین فکر و عمل رو از بین ببری و از شکست خوردن نترسی. یه نفر اگه ۱۰ سال هم برای درمان این درد زحمت بکشه هیچی از دست نداده.
یه قسمت درخت بیرون از خاکه، یه قسمتش داخل خاک. مردم چون فقط میوه و شاخ و برگ درخت رو میبینن از روی همون قضاوت میکنن. به نظر مردم اهمیت نده و به میوه و شاخ و برگ درخت بقیه نگاه نکن. خیلیا که بدون ریشه زدن اومدن بالا با یه باد کوچیک میفتن. تا فرصت داری خوب ریشه بزن.
جمعبندی
مسئلهی کمالگرایی یه مشکل بزرگه که اکثراً کسایی رو گرفتار میکنه که توانایی و هوش بالایی دارن.
کمالگرایی اگه واست یه غوله که هیچ راه فراری روبروش نمیبینی، فراموش نکن که در حال مبارزه مردن خیلی بهتر از تسلیم شدنه.
قرار نیست به جایی برسی که همهی شرایط و وسایل محیا شده باشه که تو دیگه نترسی. قراره بترسی ولی انجام بدی.
بترس ولی انجام بده
چیزی که فکر کنم علوم جدید هم قبولش داشته باشن اینه که کمالگرایی یه مسئلهی روانیه نه جسمی. یعنی مشکل از عضلات یا سیستم اعصابت نیست، مشکل ذهنیه. حالا ما اینجا روان رو فراماده گرفتیم، علوم جدید شاید مادی بگیرن.
در هر صورت هر کدوم راه حلهایی ارائه میدن که برای بعضیا جواب میده و برای بعضیا جواب نمیده. اینم یه راه حله. مراقبه.
مراقبت از احوال روان که اول فکر نکنه خیلی عالیه، دوم زیادی راجع به کاری که میخواد انجام بده خیالپردازی نکنه، سوم به اینکه چجوری اجراش کنه فکر کنه و به اون چه فکر کرده فوری عمل کنه. و این پروسه رو دوباره و دوباره و دوباره تکرار کنه.
امیدوارم همگی تن سالم و روان صاف و بیهیاهویی داشته باشیم تا بتونیم تو آرامش به موفقیت برسیم.
راجع به منابع اینو بگم که صرفاً قصدم این بود که بگم بین دانشمندان ایرانی خودمون خیلی حرفای دقیقی هست که اتفاقاً خیلی کاربردیه و باهاش خیلی راحت میشه خیلی از امراض روانی رو درمان کرد. البته چون آکبند نگهشون داشتیم یکم باید دست و پا بزنیم تا بتونیم یه چیزایی از توش بکشیم بیرون.
- نهج الباغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، حکمت ۱۷۵
- تعریف کمالگرایی از ویکیپدیا
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی، باب چهارم، مقام دوم، افکاری که دل را مشغول میکند
- چرا از نظرات مردم میترسیم
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی، باب سیّم، تهور و جبن
- رجوع کن به معنی کسل و کاهل تو لغتنامهی دهخدا
- نصوص الحکم بر فصوص الحکم (تر جمه و بیان فصوص الحکم فارابی)، علامه حسنزاده آملی، فص ۳۹
- دیوید اُگیلوی
مهدی بیگدلی اگه کل فعالیت محتواییت خلاصه بشه داخل همین یه دونه مقاله که کار کردی به نظرم رسالت خودت رو انجام دادی از بس که کاربردی و درجه یک بود و چقدر به من کمک کرد. واقعا یه جایی باید بیخیال فکر و توهم و خیال پردازی شد و شروع کرد فقط کار کرد واقعا کیف کردم بیشتر از این محتواها بزار مومن بزار فیض ببریم
عشقی محمد جان، خداروشکر که مفید بوده. ایشالا خیره. چشم