تو این بلاگپست میخوام خیلی ساده توضیح بدم مبنای پول درآوردن چیه و چجوری میشه یه کسبوکار درست کرد.
یه بار سرِ داستان پرسونال برندینگ یکی از متخصصین این حوزه به ما حملهی نسبتاً تندی کرد که این حرفایی که میزنی علمی نیست! همینجا اعلام کنم چیزایی که میخوام بگم احتمال داره غیر از اون چیزایی باشه که خوندی و اصلاً داعیه ندارم از اون جهتی که یکسری مسائل تو فضای کسبوکار علمی قلمداد میشه، علمی باشه. نظرِ شخصیه.
بریم ببینیم باید چجوری پول در بیاریم 🙂
چرا مردم باید بهم پول بدن؟
قبل از هر چیز بیا خیلی ساده بررسی کنیم مردم چرا بهم دیگه پول میدن. یا بابت چه چیزایی به همدیگه پول میدن.
انسان یه موجود اجتماعیه و نمیتونه تمام نیازهای اولیه تا آخریهی خودش رو تکی تأمین کنه. اگه بخواد این کارو کنه مثلاً باید همیشه هویج بخوره.
هر کسی نیاز اون یکی رو برطرف میکنه. من چاه خونهی اونو باز میکنم، اون برام نون میپزه. اون یکی ماشین منو تعمیر میکنه، اون یکی بچهی اینو به دنیا میاره. خلاصه همه داریم دور هم زندگی میکنیم.
این داستانِ نیاز تو جوامع کوچیک خیلی راحت قابل درکه اما تو جوامع امروزی با این پیچیدگیهای اجتماعی و سطوح مختلف و عجیب و غریب نیازها، مسئله یکم پیچیدهتر میشه.
من تو پیج اینستاگرامم محصول تو رو معرفی میکنم و تو برای اونی که پولِ زیاد داره جاشمعیِ صد میلیونی میسازی. اون یکی صبح تا شب شلنگتخته میندازه که تو شاد بشی و تو بهش توجه میدی و اون یکی یه مسافرت تفریحی برای اون یکی طراحی میکنه.
ازون طرف اینترنت اومده این جامعه رو چند صد یا شاید هزاران برابر به هم متصل کرده. این اتصال شدید باعث شده آدمهای با تمایلات خیلی خاص و عجیب برای خودشون یه قبیله یا یه جمعیت کوچیکتر تو دل اون جامعهی بزرگ بسازن.
مثلا جمعیت علاقهمندان به ماکارونی. کامیونیتی کشاورزانِ دوستدار تیم فوتبال فِنِرباغچه. گروه فحشدهندگان به هر کسی غیر از خودشون.
تو این اوضاع پیچیده دیگه نیازها در حد نون پختن و چاه خالی کردن نیست. اینجا باید دربارهی هزاران نیاز جدیدی که آدما دارن و هنوز رفع نشده حرف زد. البته تمام اینارو باید به نیازهایی که ساخته میشه هم اضافه کنی.
ما برای رفع نیازی که از هم میکنیم به همدیگه ارز رایج جامعهی خودمونو میدیم. یه جا ریال، یه جا بیتکوین. یه جا توجه!
این یعنی این که اگه میخوام پول دربیارم باید نیاز یه عده رو مرتفع کنم. هر چی بهتر و بیشتر بتونم اینکارو انجام بدم، پولدارتر میشم.
پس پول درآوردن دو مرحله داره:
۱. کشف نیاز
۲. رفع نیاز

کشف نیاز
حتماً پیش خودت میگی عمهی منم میدونه برای پول درآوردن اولین کار پیدا کردن نیازه. اما یه لحظه صبر کن. تمام سعیم اینه حرف کلیشهای نزنم. بزار سعیمو بکنم.
کشف نیازی که دارم ازش حرف میزنم یه پروسهی تو اداره نشستنکی یا ازون مدلا نیست که کاغذای رنگی میچسبونی به در و دیوار. یه فعالیت تو دل ماجراست.
برای کشف نیاز بهترین راه حل و عملیترین روش و کم ریسکترین مدل اجرای سریع و ارزون یه ایدهی خام و بازخورد گرفتن از بازار مورد هدفه.
جای فکر کردن و کاغذ رنگی چسبوندن به دیوار و فاز کارآفرینی گرفتن، خیلی سریع میری تو دل کار و اجراش میکنی و از بازخوردهایی که میگیری استفاده میکنی تا بتونی قدمهای بعدیتو درست برداری.
نیا بگو بدون برنامهریزی نمیشه کارو شروع کرد. منظورم از سریع یعنی پروسهی قبل از اجرا رو خیلی خیلی خلاصه میکنی. گیر نمیکنی. نمیفتی تو تلهی کمالگرایی.
یعنی نمیشینی پشت میز تا نیازو کشف کنی. یه نقطهی شروعی پیدا میکنی، اجراش میکنی و شروع میکنی به حرف زدن با مخاطبا و مشتریات و شروع میکنی به دیدن و گوش دادن.
تو این وضعیت هر کی بتونه عمیقتر یک نیاز رو کشف کنه جلوتره. یعنی شانس بیشتری برای زیاد پول درآوردن داره.
هر کسی با کمی فکر کردن، در حد نیمساعت میتونه چیزایی که حداقل خودش الان نیاز داره که کسی نیست رفعشون کنه پیدا کنه. مثلا نیاز به آرایشگری که بیاد تو خونه یا یه شارژر گوشی که بیسیم باشه. مثلاً.
بعد از اینکه یه نیازی پیدا کرد که بتونه تو سادهترین شکل اجراش کنه وارد کار میشه.
البته که بررسی رقبا یا چیزای شبیه به این مهمه ولی مهمتر از اون اقدامِ سریع برای رفع نیازه.
همین که رفت تو دل کار، یواشیواش کنار کاری که داره انجام میشه سعی میکنه نیاز و مشکل رو ریشهایتر کشف کنه.
مثلاً چی باعث میشه بعضیا دلشون بخواد آرایشگر بیاد خونشون. این دسته چه ویژگی مشترکی دارن. دنیا رو چه جوری میبینن.
این اکتشاف حین انجام کار و آرومآروم اتفاق میفته. نه یهویی.
دوباره باید تاکید کنم که این حرفا نظرات منه و مخاطب اون بیشتر کسبوکارهای کوچیک و شخصی هستن. نیا بگو اینا علمی نیست.
پس برای پول درآوردن باید نیاز یه قشر خاص رو کشف کنم. یه نیاز و مشکل سطحی که میتونم و علاقه دارم مرتفعش کنم رو پیدا میکنم و سعی میکنم خیلی سریع و ساده برم سراغ رفع کردنش.
تو حین رفع کردن مشکل سعی میکنم ریشههای اون نیاز یا مشکل رو بهوسیلهی ارتباط برقرار کردن با مشتریا و مخاطبا کشف کنم.
با دقت گوش میدم و میبینم و عمیق و عمیقتر میشم. هرچهقدر بتونم مشکل رو ریشهایتری کشف کنم احتمال این که پولدارتر بشم بیشتره.
رفع نیاز
کشف نیاز چون یه جریان کاملاً فکریه از اجرای اون که رفع نیاز باشه خیلی سادهتره. تو داستان رفع نیاز حرف از عمل کردنه. حرف از چطور انجام دادنه.
علی عسل طبیعی میفروشه و یه پیج اینستاگرام زده و دوست و آشنا رو ریخته تو پیجش و دو سه تا عسل تونسته بفروشه اما تا چند ماه بعدش هیچی نخریدن ازش.
علی یه نیاز کشف کرده که نیاز به عسل طبیعیه و سعی داره اونو رفع کنه. اصلاً کاری نداریم که این نیاز به هیچوجه عمیق و دقیق نیست. تو همین سطح، دوست علی شامبیز دقیقاً همون عسل رو داره تو پیج اینستاگرام خودش میفروشه.
جفتشون روی یه نیاز متمرکزن ولی یکی موفقه یکی موفق نیست. اینجا حرف از بازاریابیه. حرف از تبلیغاته. حرف از روابط عمومیه. حرف از فروشه.
اکثر کسبوکارهایی که داریم میبینیم خیلی ساده از مرحلهی کشف نیاز عمیق رد شدن و تمرکزشون رو روی رفع همون نیاز عمومی گذاشتن.
تمرکز کردن روی رفع یه نیاز عمومی اصلاً غلط نیست ولی خیلی بعیده که منجر به ایجاد یه کسبوکار خلاق با رشد عجیبغریب بشه.
البته همیشه رفع یه نیاز عمومی غیرخلاق نیست. بعضی جاها هست که روندِ رفعِ یه نیاز عمومی تسهیل میشه. مثلاً تا دیروز برای نون گرفتن باید کلی حرکت میکردم و تو صف وامیستادم، الان موتوری تو بازهی زمان مشخص نون داغ میاره دم خونه.
تو جریان رفع نیاز خیلی داستان پیش میاد. بیزنس پلن، بوم کسبوکار، استراتژی بازاریابی، مدل تولید محصول یا خدمات، زمان ارائه، مدیریت روابط عمومی و هزار تا چیز دیگه. یهجورایی میشه گفت تو داستان رفع نیاز با کسبوکار طرفیم.
هر چه قدر فرد یا گروه تو رفع نیاز بتونن خلاقتر باشن موفقترن
از مشتریام بازخورد گرفتم و فهمیدم مشکلشون چیه. چند تا ایده هم برای رفع مشکلوشن به ذهنم رسیده. حالا باید اجراشون کنم ببینم کدوم بهتر جواب میده.
اینکه چجوری مشکل رو حل کنم که قبلاً کسی اینکارو نکرده باشه با فکر خالی درنمیاد، یکی از بهترین راهحلها برای این قسمت استراژی آشغالی هست.
یعنی روشهایی که بهتره و من توان اجراشون رو در حال حاضر دارم رو انتخاب میکنم و اجرا میکنم و سعی میکنم متعدد، کمهزینه و سریع شکست بخورم تا به بهترین راه رفع نیاز مشتریام برسم.
بهنظرم اگه یه مشکل ریشهای کشف بشه و بهطور خلاقانهای رفع بشه که برای مخاطب از هر نظر، چه مالی، چه زمانی، چه هر فاکتور دیگهای خوشایند و مطلوب باشه، منجر به درآمدزایی میشه.
در کل مسیر پول درآوردن بر این مبناس. حالا این وسط مسلماً کسبوکارهای مقیاسپذیر رشدای عجیب غریب میکنن. چون با یه هزینه و انرژی تقریباً ثابت میتونن اندازهی ارائهی خدمات و محصولاتشون رو بیشتر کنن.
قطعاٌ تو ماجرای رفع نیاز همونطور که جوامع مثل قبل ساده نیستن، پروسهی رفع نیازشون هم ساده نیست و خیلی پیچیدگی داره که کمکم سروشکل میگیره.
میخوای پول دربیاری؟ یه نیازو پیدا کن، رفعش کن، مردم بهت پول میدن. میخوای پولدار بشی؟ یه نیاز ریشهای رو پیدا کن و به بهترین شکل رفعش کن که کسی قبلاً انجام نداده باشه
به قول خودت عالی بود
عالی بود بک
آقا بیگدلی خوب روون گفتی
بدون کلمات قلمبه سلمبه
خداروشکر خوب بود❤
خیلی خوب بود و اینکه کی میگه حرف شما علمی نیست؟ من عصاره ی چندتا کتاب حوزه مدیریت و کسب و کار رو تو متن شما دیدم که به بهترین شکل بیان شده. ممنون
لطف دارید🌺🌺🌺
موافقم باهات کشف نیاز واجبه نگاه به هرم مازلو هم خیلی کمک میکند برا دسته بندی نیاز هاوشناخت بهتر