راجع به اینکه فناوری بعد از صنعتی شدن جهتش چیه دیدگاههای مختلفی وجود داره. عدهای این سیر رو خوب و غیرقابل تغییر میبینن و عدهای این جریانِ پیشرفت رو قابل تغییر و در خلاف منافع اکثریت و به سود یه عدهی خاص.
تو این مطلب میخوایم این دو تا دیدگاه رو از نظر کوین کلی (kevin kelly) سردبیر مجله وایرد و داگلاس راشکوف (Douglas Rushkoff) نویسنده و مستندساز بررسی کنیم.
- به رباتها اجازه دهید کارهای ما را تصاحب کنند
- انجام کارهای پست در یونان باستان توسط بردهها
- صنعتی شدن به نفع یه طبقهی خاص نه همه مردم
- اقتصاد دیجیتال و آزادی در انتخاب شغلهای لذتبخش
- با ما یا بر علیه ما
به رباتها اجازه دهید کارهای ما را تصاحب کنند
آقای کوین کلی تو فصل اول کتاب «آینده نزدیک»، هوشمندسازی، راجع به سلطهی رباتها و ماشینهای هوشمند اینطور مینویسه:
این بزرگترین معجزهی سلطهی رباتهاست: با کمک رباتها و هوش رایانهای، هماکنون میتوانیم کارهایی انجام دهیم که ۱۵۰ سال پیش نمیتوانستیم تصورشان را هم بکنیم.
وقتی که رباتها و اتوماسیون کارهایمان را به اندازهای ساده کنند که غذا خوردن، لباس پوشیدن و سرپناه داشتن فکرمان را مشغول نکند، آزادیم که بپرسیم، انسانها برای چه وجود دارند؟
صنعتی شدن به غیر از افزایش طول عمر انسان تأثیرات دیگری هم داشته است. در نتیجهی صنعتیشدن انسانهای بیشتری رقصندهی باله، موسیقیدان تمام وقت، ریاضیدان، ورزشکار، طراح مد، استادیوگا، نویسندهی فنفیکشن یا افرادی شدهاند که در کارت ویزیتشان عنوان شغلی نادری دارند.
با ماشینهایمان به این مشاغل رونق دادیم و البته که با گذشت زمان، ماشینها این مشاغل را هم تسخیر میکنند. در زمان تسخیرشان برای پاسخ به پرسش: «باید چه کار کنیم؟» توان کافی را برای رؤیابافی خواهیم داشت. نسلها طول میکشد که یک ربات بتواند به این پرسش پاسخ دهد. [آینده مزدیک، ص۷۰،۷۱]
باید به رباتها اجازه دهیم کارمان را تصاحب کنند. بسیاری از مشاغلی که سیاستمداران تلاش میکنند از چنگال رباتها بیرون بکشند، مشاغلیاند که هیچکس برای انجام آنها صبحها با اشتیاق از خواب بیدار نمیشود . رباتها کارهایمان را میگیرند و آنها را بهتر از ما انجام میدهند. کارهایی انجام میدهند که هرگز نمیتوانیم انجام دهیم. کارهایی انجام میدهند که هرگز تصور نمیکردیم به انجامشان نیازی داشته باشیم و به ما کمک کنند کارهای جدیدی برای خودمان بيابيم، وظايف جدیدی که رشدمان را در پی دارند. رباتها به ما کمک میکنند تا بیشتر از همیشه انسان باشیم. این آیندهی نزدیک است . بگذارید رباتها کارهایمان را از ما بگیرند و بگذارید به ما کمک کنند تا رؤیای کارهای جدید را در سر بپرورانیم. [آینده نزدیک، ص۷۴]
همونطور که دیدی، کوین کلی این جریانِ صنعتی شدن و پیشرفت فناوری رو مثبت میگیره و اتفاقاً نظرش اینه نباید جلوش بایستیم. این اتفاق باعث شده حالا شغلهایی داشته باشیم که قبلاً نداشتیم. همون چیزی که بهش میگن اقتصاد گیگ (gig economy).
اگر قبول کنیم که گرفته شدنِ مشاغلمون توسط رباتها خیلی عالیه و به ما فرصت رسیدن به فعالیتهایی رو میده که باعث رشدمون میشه، نتیجه این میشه که: بیاید سرعت این جریان رو بیشتر کنیم. شتابش رو زیاد کنیم که زودتر به اون مشاغل رویایی همراه با رشد فزاینده برسیم.
البته اینکه با انجام کارهای پست ما فرصت انجام فعالیتهای والا رو پیدا میکنیم یه بار قبلاً تو یونان قبل از میلاد اتفاق افتاده. دورهی شکوفایی حکمت و هنر.
انجام کارهای پست در یونان باستان توسط بردهها
نورمن ال ماخت تو کتاب «تاریخ بردهداری» راجع به یونان اینطور نقل میکنه:
بردهداری از زمان پا گرفتن جامعه یونان، بخشی لاینفک از آن بود. از میان تمامی تمدنهای باستانی، دولتشهرهای یونانی نخستین جوامع حقیقی بردهدار بودند، جوامعی که در کارایی و پیشرفت و بهروزی خویش وابسته به کار بردگان بودند. در عصر طلایی آتن… حدوداً نیمی از جمعیت ۱۵۵ هزار نفری این شهر برده بودند.
جامعه یونان متشکل از تعداد اندکی از نجیبزادگان ثروتمند و قدرتمند بود؛ مابقی مردم رعایا، کارگران و بردگان بودند. وقتی یونان به دولتشهرهای مجزا، قدرتمند و رقیب و تحت فرمان مردانی ثروتمند تبدیل شد که از راه صنعتگری و تجارت ثروت اندوخته بودند، بردگان در اقتصاد کشور نقشی مهمتر پیدا کردند. عملاً همه کارها را انجام میدادند و به این ترتیب اعضای طبقه حاکم فرصت یافتند که آزادانه به هنر و علوم و حکومت بپردازند.[تاریخ بردهداری، فصل یونان]
شاید دیدگاه کوین کلی رو بشه با این وضعیت یونان بهتر درک کرد. ما یه دورهی تاریخی داریم که وقتی انسانها از شر کار کردن برای زنده موندن و افزایش رفاه خلاص شدن، تونستن تو علوم و هنر مختلف خیلی پیشرفت کنن. حالا رباتها مثل اون بردهها – البته تو شکل انسانیتر – قراره نقش آزادکنندههای ما از کار پست باشن. بردههای جدید.
مطمئناً بررسی ماشین هوشمند به عنوان برده یه بحث کاملی میخواد ولی به طور خیلی خلاصه باید به این توجه داشته باشیم که ماشینهای هوشمند همین الان برای افزایش درآمد صاحبان خودشون به نقاط ضعف ما آشنا شدن و از طریق این نقاط ضعف دارن روی ما در جهت کاری که باید انجام بشه تأثیر میذارن. نمونۀ خیلی دمدستی همین الگوریتم شبکههای اجتماعی و اینستاگرامه که با شناخت ما و علایق ما خیلی راحت میتونن کاری کنن که میزان زمان سپریشدهی ما تو برنامه بیشتر بشه. سود سرمایهگذارای خودشون رو بیشتر کنن.
بهنظر میرسه این قیاسِ بردههای انسانی با رباتهای هوشمند خیلی دقیق نیست. اون کنترلپذیره و این کنترلکننده. اون اون انسانه و این ماشین. و اینم نباید فراموش کنیم که اون نیروی آزادی بخشِ بردههها در یونان باستان در خدمت اشراف و طبقه ثروتمند بود نه عموم رعایا. سوال اینه: آیا نیروی ماشینهای هوشمند در خدمت یه طبقه یا به قولی یه سبکزندگی خاصه یا عموم مردم هم میتونن از موهبتهای آزادیبخشش استفاده کنن؟
صنعتی شدن به نفع یه طبقهی خاص نه همه مردم
داگلاس راشکوف میگه: «مردم اگر میخواهند نجات یابند، باید خود را با آهنگ تغییرات فناوری [مثلا همین تسخیر مشاغل به وسیلهی رباتهای هوشمند] هماهنگ کنند. این تصوری انقلابی نیست، بلکه واکنشی است.» [پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۳۳] یعنی دیدگاه کوین کلی از موضع انفعاله. پیشفرض اینه: همینیه که هست و ما نمیتونیم کاری بکنیم پس بهتره بهش تن بدیم و تو این شرایط بیچارگی بریم دنبال چیزای انسانی. البته اگه بشه.
راشکوف تو کتاب «پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل» میگه کارزارهای نظامی دوران جنگهای صلیبی میان خاورمیانه و بازار (bazzar) رو اونجا میبینن و اون رو توی اروپا کپی میکنن. به لطف پیادهسازیِ این ساختارِ مبادلهی جدیدِ همتابههمتا که مبناش ارتباط بین افراده و خیلی پویاست، «اروپا تو اواخر قرون وسطا به یکی از سریعترین پیشرفتهای اقتصادی تو طول تاریخ میرسه. برای اولین بار بعد از چند قرن متمادی، اقتصاد رشد میکنه. مردم غذای بیشتری داشتن، کمتر کار میکردن و کاملاً سالم بودن». [پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۲۶]
این ساختار جدید مبادله به اسم بازار به طبقهی متوسط این امکان رو میده با مبادلهی کالاها و خدمات باهمدیگه رشد کنن. «بسیاری از دهقانان کسبوکار خودشان را به راه انداختند و بدین ترتیب طبقهی اشراف انحصار خود را بر کسب ثروت و سود از دست داد». [پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۲۶]
یه سیستم مبادلهی جدید وارد اروپای تحت سلطهی اشراف و زمیندارها شده و داره برخلاف میل طبقهی مسلط، طبقه متوسط رو قوی و صاحب ثروت و سود میکنه. این بازار خودبهخود باعث توزیع ثروت بین همه میشه و این یعنی کم شدن ثروت طبقهی اشراف که به واسطهی اون بر رعایا و کشاورزان و صنعتگران تسلط داشتن. حالا طبقهی اشراف برای پس گرفتن قدرت و انحصار خودش دستبهکار میشه. راهکار چیه؟ صنعتیسازی.
«چیزی که در حال حاضر صنعتی شدن مینامیم، در واقع تلاش گستردهی طبقهی اشراف برای تصاحب رشدی است که در دهقانان مشاهده کردند و تقلید از آن با روشهای دیگر است. صنعت در واقع صرفاً گسترش فرایندهای تولید بود که به نیروی انسانی با مهارتی کمتر نیاز داشت.» [پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۲۷]
صنعتیسازی باعث میشه مردم از شهرها برای پیدا کردنِ شغل به سمت کارخونههایی برن که اساساً برای این تأسیس شدن که نذارن قدرت از دست طبقهی صاحبان اونا خارج بشه. شاید افرادی مثل ند لاد (ned ludd) زمانی که – اواخر قرن هجدهم که کارخونههای نساجی داشت ماشینی میشد – به خاطر همین جریان دست به شورش زدن و سعی کردن ماشینهای ریسندگی رو آتیش بزنن.
البته جالبه بدونی این جریان کنترل فناوری در جهت حفظ طبقهی اشراف قبل از میلاد هم دیده شده. دانیل هدریک مینویسه: [هزار سال قبل از میلاد] نجیبزادگان سلسلهی شانگ [در چین] بر دستیابی به معادن مس و قلع نظارت داشته و ذوبکنندگان و کارگاههای مفرغ را اداره میکردند. با مدیریت آنان بود که آهنگرانِ مفرغ ظروف مذهبی مزین، آلات موسیقی، لوازم ارابه و بهویژه سلاحهایی را ساختند که اشراف بهوسیلهی آنها قدرت خویش را بر دیگر مردمان حفظ کردند.[تاریخ فناوری در جهان، ص۴۴] فناوریهایی که ویژگی تمدنهای ابتدایی [۴۰۰۰ تا ۱۵۰۰ ق.م] بودند، معرف یک پیشرفت بزرگ، نه تنها در قدرت نوع انسان بر طبیعت، بلکه در توانایی اندک سرآمدانی شدند که حکومت خویش را بر تعداد کثیری از همنوعان خود تحمیل میکردند. [تاریخ فناوری در جهان، ص۴۷]
داگلاس راشکوف معقتده «صنعتی شدن به معنای حفظ قدرت افراد بالادست از طریق کاهش ارزش و قیمت نیروی کار انسانی بود».[پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۲۸] البته اون اوایل که این اتفاق داشت میفتاد جریانهایی مثل لادیسم روبروی این تضعیف طبقهی متوسط در حال رشد مقاومت کردن ولی یکم که گذشت نگاه مردم تحت تأثیر نیروی حکمران تغییر کرد. «صنعتگرایی نه به صورت تضعیف کارگران، بلکه بهمثابه فتح فناوری به ما عرضه شد».[پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۲۸] این القا شد که صنعتی شدن یک دستاورد بشریِ مهمه که در جهت رفاه و آسایش ماست و یه پیروزی بزرگه. بیاید همه با هم براش تلاش کنیم!
اقتصاد دیجیتال و آزادی در انتخاب شغلهای لذتبخش
با این مقدمات هوش مصنوعی در امتداد همون جریانِ افزایشِ سودِ طبقهی اشراف و تضعیف طبقههای پایینتر در حال جلو رفتنه. «اقتصاد دیجیتالیِ نوظهور [میشه] ویرایش دوم صنعتگرایی»[پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل، ص۳۳]. تو این ورژن جدید بهجای ماشینهای بافندگی مکانیکی، روباتها و الگوریتمها جای آدمها رو میگیرن. و این جمعیت بیکار جدید به گفتهی کوین کلی باید دنبال کارهای جدید باشن. کارهایی که خیلی از کارهای قبلی بهتره. مثلاً یکی از فضاهایی که میتونن واردش بشن و اتفاقاً الان خیلی پُردرآمده همین حوزهی فناوریه. هر چی بیشتر بتونی به این جریان کمک کنی و باعث رشدش بشی کارهای با درآمد و مزایای بهتری داری. دره سیلیکون با تمام زیباییهاش محلی امن برای این گروهه.
البته این جوری نیست که باقی افراد مجبور باشن کارای بیخود انجام بدن، اونا هم میتونن تو فضاهای دیگه «کاری رو بکنن که دوست دارن». اونایی که مشکلی با این داستان ندارن مشغول کارهایی هستن که از بالا تعریف شده و اونایی که به نحوی دنبال استقلالن یا با این جریان مشکل دارن میرن سراغ آزادکاری، و اقتصاد گیگ رو میسازن.
اما واقعیت اینه که این افرادی که تن به قصه نمیدن و پیگیر خوداشتغالی، کارآفرینی یا آزادکاری هستن خیلی اوضاع بهسامانی ندارن. البته این جریان هم با توجه به القائات رسانهها جزو جدانشدنی از این مدل کار کردنه. پر از ریسک و استرس، مدلی که برنده همه چیو برمیداره و قوانین نانوشتهی دیگهای که همه پذیرفتن. شاید بهخاطر اینه که چارهی دیگهای ندارن.
«بسیاری از مشاغلی که در اقتصاد موسوم به گیگ به چشم میخورند، مانند مربی یوگا و نویسندهی آزادکار، اگر چه ظاهری از کار لذتبخش دارند – یعنی کاری که از انجام آن لذت میبرید و در ازایش پول دریافت میکنید – اما آنچه در پس پردهی ساعات کاری منعطف و باشگاههای یوگای نورانی نهفته است کارِ بیمزدی است که برای میسر شدن این مشاغل صرف میگردد: سروکلهزدن با مشتری برای فروختن کتابها و مقالهها (و مدیریت کردن نارضایتیها)، دویدن به دنبال مشتریان سهلانگار، و بازاریابی مدام خدمات خود. این تلاشها برای اغلب آزادکاران عایدی چندانی ندارد.» [کاری را بکن که دوست داری، ص۸۷]
با ما یا بر علیه ما
فضا خیلی روشنه. یا با مایی یا بر علیه ما. «این رقابتی در برابر ماشینها نیست. اگر با ماشینها رقابت کنیم، میبازیم» [آینده نزدیک، ص۷۴]. تو این شرایط با توجه به چیزایی که داریم میبینیم این حرف بهنظر درست میاد. چه اینکه خودِ کوین کلی هم مثل خیلیای دیگه که تو این فضا هستن رقابت یا دشمنی نمیکنه. اگه میخوای برنده باشی رقابت رو بذار کنار و همراهی کن. بهقول یه بنده خدایی میگفت: «بیا تو تیم!».
بله با این تفاصیل اگه تو تیمِ ماشینها باشی اوضاعت روبراهه، البته تو کوتاهمدت و اگه تو تیم انسانها باشی باید دستوپا بزنی. البته مدارک نشون میده این جریان اول کار رو غیرتخصصی میکنه و از دست کارگرای ماهر میگیره و بعد از مدتی از با خودکارسازی از کارگرای غیر ماهر. چیزی که مثلاً تو اوبر میبینیم. اول حمل مسافر از یه نهاد رسمی با کارگرای ماهر به رانندههای غیر رسمیِ غیر ماهر منتقل میشه و تو فاز بعدی به خودروهای خودران. یه انحصار کامل و بینقص. آدم یاد ژانر داستانی سایبرپانک (cyberpunk) میفته که توش قدرت و ثروت دست شرکتهای خصوصیه و دولتها در حال درگیری با مردمن.
حالا یه دیدگاه میگه ما نباید طوری جلو بریم که به این نقطه برسیم و میتونیم جهت حرکتمون رو تغییر بدیم و یه دیدگاه میگه ما نمیتونیم جهت حرکتمون رو تغییر بدیم و چه بخوایم و چه نخوایم داریم به این سمت میریم، پس حالا که اینجوریه بهتره دست از مخالفت برداریم و با ین جریان همراهی کنیم (همونی که تو اکثر سریالها و فیلمهای سایفای و دیستوپیایی دیده میشه). یه دیدگاه میگه این جبر فناورانهست و یه دیدگاه معتقده این جهتیه که یه عدۀ خاص برای حفظ منافع خودشون به زندگی بشر دادن.
مطالب مشابه
۲۹ روش که باعث میشه مردم پول بیشتری خرج کنن
استراتژی ۵ مرحلهای راه اندازی کسب و کار آموزشی یا مشاورهای
زندگی بهتر با کار کمتر. تفاوتهای انسانهای اصلگرا و فرعگرا از کتاب اصلگرایی
چکیده کتاب طرح بازاریابی کسب و کارهای کوچک – آلن دیب
مرور کتاب دنیای قشنگ نو: اعتیاد، شرطیسازی و رویای هپینس دائمی در دوران ما
خودکار سازی هرم DIKW، مبنای هوش مصنوعی