سلست هدلی[۱] (celeste headlee) تو کتاب کمتر کار کن[۲] توی بخش دوم کتاب، “ترک کردن فرقۀ کارایی”، قسمت ششم “هدفِ نهایی، نه هدفِ وسیله” راجع به این حرف میزنه که چطور میتونیم بفهمیم کاری که داریم میکنیم برای ما خوبه یا نه.
تو این پست قصد نداریم تاریخ “کار” رو بررسی کنیم یا به لحاظ اجتماعی یا فلسفی در مورد چرایی کار بحث کنیم. هدف اینه که بتونیم با پرسیدن چند تا سوال ساده از خودمون بتونیم بفهمیم همین الان چرا داریم کار میکنیم و کارایی که داریم انجام میدیم با اون “چرا” مطابقت داره یا نه.
- اهداف، نه اسباب
- چطور بفهمیم چرا کار میکنیم؟
- پیگیری هدف نهایی در مقابل وسواس رسیدن به اهداف وسایل
- هدف نهایی چیه؟
- جمعبندی
اهداف، نه اسباب
«در اعلامیۀ استقلال[۳] عنوان شده که خوشبختی ما تضمین نشده؛ بلکه تضمین شده در جستوجوی خوشبختی (Life, Liberty and the pursuit of Happiness) باشیم. ما همیشه در حال تعقیب آن هستیم. هرگز از اصلاح و تغییر زندگیمان در جستوجوی وقت آزاد بیشتر، پول بیشتر و رضایت بیشتر دست نمیکشیم.
پاسخ دادن به ایمیلها در ساعات عصر، وسیلهای برای رسیدن به یک هدف است. این فعالیتی است که میتوانید برای انجامش تصمیم بگیرید، اما یک هدف واقعی نیست. بنابراین قبل از اینکه ساعت نه شب تلفن یا تبلت خود را بردارید و ایمیلتان را چک کنید، از خود بپرسید قصد واقعیتان چیست.
این دست فعالیتها وسیلهای برای رسیدن به هدف هستند. آنها قابلیت این را دارند که سنگ زیربنای رسیدن به یک هدف مهمتر مانند زندگی رضایتبخش یا بهبود جهان باشند.
شاید فکر کنید که یک حقوق بالاتر میتواند به شما در رسیدن به ثبات کمک کند و این باعث خوشبختی شما خواهد شد. [باید به این موضوع دقت کنید که] در این مورد در حقیقت هدف نهایی شما خوشبختی (happiness) است نه پول یا قدرت بیشتر.
بسیاری از ما به اسباب رسیدن به هدف وسواس پیدا میکنیم و یه طور کامل هدف اصلی مهمتری را که باید به همۀ تلاشهای ما انگیزه دهد از دست میدهیم: زندگی خوب.
درک کنید که هر کاری انجام میدهید صرفاً وسیلهای برای رسیدن به یک هدف بزرگتر است.
اگر هدف این است که تمرین کنید تا بتوانید در مسابقۀ دوی ماراتون شرکت کنید، شاید هدف نهایی عمر طولانیتر و سلامتی بیشتر باشد. اگر اهداف نهایی خود را مشخص نکنید، میتوانید وقت خود را برای انجام کارهایی که فکر میکنید خوب و بهرهور هستند هدر دهید، اما در واقع به پیشرفت شما کمک نمیکند.
این روزها خیلی به ما توصیه میشود که رسیدن به یکسری معیارهای بیپایه و اساس را هدف زندگی خود قرار دهیم؛ مثل داشتن صدهزار فالوور در شبکههای اجتماعی یا گذراندن روزانه یک ساعت در باشگاه.
چندین دهه به ما گفته شده که باید روی اهداف خاص و قابل دستیابی تمرکز کنیم. حرف من این نیست که آن اهداف را دور بیندازید؛ بلکه منظورم این است اطمینان حاصل کنید که این اهداف شما را به سمت اهداف بزرگتر و بهتری سوق میدهند.
چالش شما این است که اهداف نهایی خود را مشخص کنید. چرا به دانشگاه میروید؟ برای گرفتن مدرک، اما چرا مدرک میخواهید؟ برای یک شغل خوب. چرا این شغل را میخواهید؟ تا زمانی که به هدف اصلی خود نرسیدید، همچنان از خود بپرسید چرا.»[۴]
چطور بفهمیم چرا کار میکنیم؟
ایدهای که سلست هدلی داره راجع بهش حرف میزنه خیلی ساده و در عین حال خیلی مهمه. رسیدن به یک جواب عمیق برای “چرا کار میکنم؟”.
یه روشی ساکیشی تویودا[۵] داره به اسم پنچ چرا (Five whys) که با اون، همونطور که خودِ سلست هدلی هم توی کتاب میگه، میشه به ریشۀ یه مسئله رسید.
به طور مثال اینجا مسئلۀ ما اینه که ماشین روشن نمیشه:
۱- چرا ماشین روشن نمیشه؟ چون شارژ باتری تمو شده.
۲- چرا شارژ باتری تموم شده؟ چون دینام از کار افتاده.
۳- چرا دینام از کار افتاده؟ چون نوار تسمۀ دینام پاره شده.
۴- چرا نوار تسمۀ دینام پاره شده؟ چون نوار تسمۀ دینام خیلی وقته خراب شده ولی تسمه عوض نشده.
۵- چرا نوار تسمۀ دینام عوض نشده؟ چون ماشین طبق دستورالعمل استاندارد نگهداری نشده.
به این شکل با پرسیدن ۵ تا چرا به دلیل ریشهای یک مشکل یا مسئله میرسیم. البته بعضی جاها شاید با دو سه تا سوال این اتفاق بیفته، بعضی جاها با ده تا سوال. تعداد سوالات مهم نیست. مهم اینه که به جایی برسیم که دیگه “چرا” نخوره.
اول هدف نهایی رو تعیین کن. دوم بررسی کن ببین کاری که الان داری انجام میدی داره تو رو به اون نزدیک میکنه یا دور.
حالا اینو باید راجع به کاری که داریم میکنیم انجام بدیم تا ببینیم برای چی داریم کار میکنیم و کارایی که داریم میکنیم ما رو به اون میرسونه یا نه. مثلاً:
۱- چرا دارم انقدر زیاد کار میکنم؟ برای اینکه پول بیشتری در بیارم.
۲- چرا میخوام پول بیشتری دربیارم؟ چون بتونم کارم رو توسعه بدم.
۳- چرا میخوام کارم رو توسعه بدم؟ چون میخوام کارآفرین بشم.
۴- چرا میخوام کارآفرین بشم؟ چون میخوام زندگی مردم رو با محصولاتم راحتتر کنم.
۵- چرا میخوام زندگی مردم رو راحتتر کنم؟ چون اثرگذاری روی مردم رو دوست دارم.
۶- چرا اثرگذاری روی مردم رو دوست دارم؟ چون…
این سلسله رو باید انقدر ادامه داد تا درنهایت به اون ریشۀ فعالیت رسید. یه مثال دیگه:
۱- چرا باید کار کنم؟ چون پول نیاز دارم.
۲- چرا پول نیاز دارم؟ چون با پول میتونم چیزایی که نیاز دارم رو بخرم و زنده بمونم.
۳- چرا باید زنده بمونم؟ چون…
خب توی این نمونه اگه من توی مرحلۀ اول یعنی پول درآوردن گیر کنم چی میشه؟ یعنی من بین “پول” و “هدف نهایی” نسبت مستقیم برقرار کنم و سعی کنم پولم رو زیاد کنم تا بتونم بیشتر به هدف نهاییم برسم.
تو داستان بالا آیا پول بیشتر با زندگی باکیفیتتر مساویه؟ خیر. پول بیشتر با توانایی خرید بیشتر مساویه. حالا خرید چیزای بیشتر آیا با هدف نهایی مساویه؟ آیا دنبال کردن مسیر “پول بیشتر، خرید بیشتر” بعد از مدتی باعث تغییر رفتار و افکار فرد نمیشه؟
بذار چند تا چرا روی پول بیشتر بزنیم:
۱- چرا باید پول بیشتری دربیارم؟ چون پول بیشتر قدرت بیشتری بهم میده.
۲- چرا قدرت بیشتری میخوام؟ چون قدرت بیشتر زندگی رو لذتبخشتر و راحتتر میکنه.
۳- چرا میخوام زندگیم راحت و لذتبخش باشه؟ چون تو این وضعیت حالم خوبه و آرامش دارم.
«شاید فکر کنید که یک حقوق بالاتر میتواند به شما در رسیدن به ثبات کمک کند و این باعث خوشبختی خواهد شد. شاید فکر کنید ترفیع باعث ایجاد قدرت بیشتر در محل کارتان خواهد شد و به شما این امکان را میدهد که محصولات بهتری را تولید و احساس مفید بودن برای جامعه کنید. در این موارد اهداف نهایی شما خوشبختی و مفید بودن در جهانی گستردهتر است، نه پول و قدرت بیشتر.»[۶]
پیگیری هدف نهایی در مقابل وسواس رسیدن به اهداف وسایل
سلست هدلی این موضوع رو پیش میکشه و اون رو از این جهت بررسی میکنه که کار زیادی که انسانِ قرن بیست و یکم داره انجام میده عمدتاً به خاطر گم کردن هدف نهایی و وسواسی شدن نسبت به اسباب و وسایلِ رسیدن به اون اهدافه.
ما همه با هم به این نتیجه رسیدیم که برای رفع نیازهای اولیه و حیوانی خودمون به پول احتیاج داریم و باید دنبال پول باشیم. از طرفی اصلاً از خودمون نمیپرسیم بعد از برآورده شدنِ نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک آیا برای رفع نیازهای سطح بالاتر بازم نیاز به پول داریم یا نه؟ یا کلاً هدفمون از رفع نیازهای اولیه چیه؟
قطعاً پاسخ به سوالای بالا برای هر شخصی با توجه به نوع درک و نگاهش به هستی متفاوته و اگر بخوایم ریشهای این موضوع رو بررسی کنیم حقیقت اینه که باید پا به وادی حکمت و فلسفه بذاریم تا بتونیم “هستی” رو بهتر و عمیقتر درک کنیم که بتونیم هدف نهایی پیدا کنیم که وِفقِ بیشتری با هستی داشته باشه. اینجا سادهتر به موضوع نگاه میکنیم تا کاربردیتر بشه.
چیزی که به وفور تو فضای کسبوکار میبینیم آدماییه که خیلی زیاد کار میکنن و از هر هزار نفرشون یکی دوتاشون تونستن قلههای موفقیت رو دَربِنَوَردن و صاحب مقام “کارآفرین” بشن. اما آحاد رعیت در حال کار و تلاش طاقت فرسایی هستن که هر چقدر جلو میرن موفقیت ازشون دور میشه. نه که پول درنیارن، یا به ماشین آنچنانی نرسن، نه. اون هدف نهایی که اولش برای اون شروع کرده بودن رو یا گم میکنن یا به طور کلی یه آدم دیگه میشن که هدف نهاییش همون جواب چراهای اولیهس.
«برخی افراد، در حالی که به دنبال موفقیت میروند، بهآسانی چیزی را که به عنوان مقصد نهایی به دست میآورند با موفقیت اشتباه میگیرند. به همین دلیل، صرف نظر از اینکه چقدر قایقشان بزرگ است، یا چقدر دستاورد داشتهاند، هرگز احساس رضایت نمیکنند. فرضیهی اشتباهی که اغلب میسازیم این است که اگر بیشتر به دست بیاوریم، احساس موفقیت دنبالش خواهد آمد. ولی به ندرت اینطور است.»[۷]
مسئله این نیست که تلاش نکنیم یا کارآفرین نشیم. مسئله اینه که وقتی وارد کار میشیم همیشه باید اون هدف نهایی رو که اصولاً آرامش، زندگی خوب و مسائلی از این دسته مورد توجه داشته باشیم. هر جا که اقدامات ما، ما رو از اون هدف نهایی دور کرد یا مخالف اون اهداف نهایی بود باید از دورِ تندِ کار کار کار بیرون بیایم که بتونیم از بیرون مسیرمون رو دوباره بررسی کنیم.
یک درجه انحراف تو بلندمدت، تبدیل به یه چرخش صد و هشتاد درجهای میشه.
ما اصولاً تو اهداف جزئی و ابتدایی که در حقیقت وسیلهای برای رسیدن ما به اون اهداف نهایی هستن گیر میفتیم. شاید به خاطر اینه که نزدیکمون هستن و میتونیم سریع نتیجشون رو ببینیم. زرنگی میکنیم نقدو میچسبیم و نسیه رو ول میکنیم!
وقتی روزانه ۱۲ ساعت کار میکنیم فکر میکنیم داریم از زمانمون بهترین استفاده رو میبریم و کلی از بقیه جلو میفتیم. ولی آیا واقعاً اینه؟ واقعاً کارِ خَرَکی ما رو تو بلندمدت به هدف نهاییمون میرسونه یا صرفاً اهداف نزدیک رو تامین میکنه؟
راجع به مسئلۀ زیاد کار کردن سلست هدلی تو کتاب کمتر کار کن خیلی جامع و کامل توضیح داده که برای باز شدن این موضوع پیشنهاد میکنم کتاب رو بخونی. اما دنبال اهداف وسایل رفتن تاثیراتی روی ما میذاره.
وقتی ما وارد کار میشیم چه بخوایم چه نخوایم چون سرمون رو میندازیم پایین کار میکنیم یادمون میره سرمون رو بیاریم بالا و به اون هدف نهایی نگاه کنیم، در نتیجه یادمون میره که برای هدف بالاتری داریم کار میکنیم.
وقتی هدف اصلی رو فراموش کردیم درگیر اهداف ابتدایی میشیم. پولِ بیشتر. شهرتِ بیشتر. توسعۀ بیشتر کسبوکار و چیزای این ریختی.
با دنبال کردن این اهدافِ ابتدایی، مهمترین اتفاقی که میفته اینه که ما نوع رفتار و افکارمون تغییر میکنه. یعنی بعد از مدت مثلاً چهار یا پنج سال تغییر میکنیم و یه آدم دیگه میشیم. وقتی نوع نگرشمون به دنیا عوض شد و هستی رو طور دیگهای فهم کردیم هدف نهایی ما تغییر میکنه و تا حد همون اهداف وسایل و اهداف ابتدایی پایین میاد!
یعنی همه اولش با یه هدف متعالی و ایدهآل شروع میکنیم اما رفته رفته به خاطر فراموشی اون هدف تغییر میکنیم و به آدم دیگهای تبدیل میشیم که هدف نهاییش میشه همون اهداف دمِ دستیِ که قرار بود به اون هدف نهایی برسوننش.
اینکه هدف نهایی رو فراموش میکنیم اصولاً به خاطر اینه که برای خودمون درست بازش نکردیم و هِی “چرا” نزدیم تا به ریشۀ اون برسیم. یعنی در حقیقت فکر نکردیم!
هدف نهایی چیه؟
مطمئناً تا اینجا اینو متوجه شدی که تو جریان کار کردن اگه مشکلی داری، مثل اینکه خیلی زیاد داری کار میکنی و برای هیچ چیزی وقت نداری، یا با اینکه داری خوب پول درمیاری بازم حالت روبراه نیست، به خاطر خودِ کار نیست. به خاطر ذهنیت و دیدگاهته.
اینکه من برای چی دارم کار میکنم یا هدف نهایی من چیه توی اینکه کار من چی باشه یا روزی چند ساعت باشه یا به چه شکلی باشه تاثیر گذاره. در حقیقت برای سروسامون دادن به کارت نباید دنبال درست کردنِ خودِ کار از داخل و در عمل باشی. مثلاً ساعت کاریتو کم کنی یا شغلت رو عوض کنی. باید دنبال ریشۀ ماجرا توی نوع نگرشت و ذهنت باشی. دقت کن!
تقریباً همۀ آدما میخوان آرامش داشته باشن، شاد باشن، سالم باشن، حالشون خوب باشه. فکر نمیکنم کسی پیدا بشه که بگه مثلاً من از اینکه حالم بده باشه خوشم میاد. اگر هم باشه باید بگیم طبیعت ثانویه[۸] پیدا کرده.
اهداف نهایی به جز سلامتی تن، تمامشون یک حالتی از حالات روان ما هستن. یعنی هدف نهایی همۀ ما بدون اینکه به اون توجه داشته باشیم سالم و خوب بودنِ روانمونه. درمان و رفع مشکلات روانی یا بهبود وضعیت روانی. و روان غیر از تن ماست.
تو تعیین اهداف نهایی هر چه قدر بیشتر به روان و در حقیقت خودمون توجه کنیم وضعیت بهتری پیدا میکنیم. حتی اگه این باعث بشه آدما از بیرون ما رو مسخره کنن یا یه آدم بازنده بدونن. «از تلاش برای اثبات چیزی به دیگران دست بردارید. وقت خود را به مسیر درست هدایت کنید و انسانیت خود را احیا کنید.»[۹]
جمعبندی
برای اینکه کمتر کار کنیم و بیشتر نتیجه بگیریم اول باید ریشۀ اینکه برای چی داریم فعالیت میکنیم رو پیدا کنیم.
بعد از پیدا کردن اینکه چرا داریم این فعالیت رو انجام میدیم هر اقدامی که احساس کردیم ما رو از اون هدف نهایی دور میکنه رو حذف میکنیم.
در اصل به جای تمرکز روی کار، روی ذهنیت و دیدگاهمون کار میکنیم که اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ[۱۰]. عمل و فعالیت ما تابع دانش و ذهنیت (mindset) ماست. کافیه دیدگاهت رو نسبت به هستی تغییر بدی تا اقداماتت هم تغییر بکنه. دقت کن!
به همین سادگی با اهمیت دادن به وجهۀ انسانی خودمون میتونیم شادتر، سالمتر، آرومتر و راحتتر زندگی میکنیم. کمتر کار کنیم و بیشتر لذت ببریم. بذار مطلب رو با یه سفارش از سقراط تموم کنیم:
«چون سقراط خاموش شد اقریطون گفت: آیا وصیتی به من و دیگران نداری و دربارۀ فرزندان یا کارهای دیگر خود فرمانی نمیدهی که به جا آوریم؟ سقراط گفت: جز آنچه همیشه به شما سفارش کردهام سخنی ندارم، نگران خود باشید. اگر چنین کنید چنان است که به خود و من و کسان من خدمت کردهاید.»[۱۱]
- celesteheadlee.com
- کتاب کمتر کار کن توسط انتشارات کولهپشتی و به ترجمۀ حسین گازر منتشر شده. عنوان اصلی کتاب: Do Nothing: How to Break Away from Overworking, Overdoing, and Underliving.
- United States Declaration of Independence. اعلامیۀ استقلای آمریکا مربوط میشه به اواخر قرن هجدهم که سیزده ایالت آمریکایی که تحت استعمار بریتانیا بودن اعلام استقلال کردن. عمدۀ متن بیانیه رو آقای توماس جفرسون نوشت. ایشون بعدها به عنوان سومین رئیس جمهور “ایالات متحده آمریکا” دو دورۀ متوالی ریاست کرد.
- چکیدهای از بخش هدفِ نهایی، نه هدفِ وسیله، صفحۀ ۲۵۲ تا ۲۵۹.
- کارآفرین، صنعتگر و مخترع ژاپنی که مبتکر روش “پنج چرا” بود و از وی تحت عنوان «پادشاه مخترعان ژاپنی» یاد میشود. تویودا در سال ۱۹۲۶ شرکت صنایع تویوتا را تأسیس نمود. (ویکیپدیا)
- کمتر کار کن، انتشارت کوله پشتی، سلست هدلی، ص ۲۵۳.
- با چرا شروع کنید، انتشارات آموخته، سایمون سینک، ص ۲۲۶.
- مثلاً سیگار برای انسان به طور طبیعی نامطلوبه، اما اگه شخصی زیاد سیگار بکشه ماجرا برعکس میشه. یعنی آدمِ سالم بر مبنای طبیعت اولیهش سیگار کشیدن براش نامطلوب و سیگار نکشیدن براش مطلوبه اما وقتی با تکرار عملِ سیگار کشیدن طبیعت ثانویه پیدا کرد سیگار کشیدن براش مطلوب و نکشیدنش نامطلوب میشه.
- کمتر کار کن، انتشارت کوله پشتی، سلست هدلی، ص ۲۵۹.
- الأمالى، طوسى، ص ۴۸۸، ح ۳۸.
- شاهکارهای افلاطون در حکمت سقراط، مکالمۀ فیدون، محمدعلی فروغی، ص ۲۷۵.
مطالب مشابه
کسب درآمد از آموزش اینستاگرام
چجوری پول در بیاریم
۲ استراتژی کلیدی برای رشد سریع در شبکه های اجتماعی و فضای دیجیتال
کسب درآمد از یوتیوب – گفتگوی ویدئویی با امیرعباس عبدالعلی
استراتژی ۵ مرحلهای راه اندازی کسب و کار آموزشی یا مشاورهای
پول مهمترین محرک نیست: تفصیل کتاب «چرا کار میکنیم؟» بری شوارتز