قبل از اینکه بخوایم وارد بحث بشیم اول ویدیو پایین رو از گری وی ببین تا بریم سراغ شرح و بسطش ببینیم چی از آب درمیاد.
ویدیو یک بزرگتر از صفره – گری وی
مقدمه
تقریبا از انتشار پست قبلیم تو سایت دو ماه گذشته و توی این دو ماه چون یکم درگیر پروژهی مسیر یادگیری بازاریابی محتوایی بودم، نرسیدم مطلب منتشر کنم.
یکی از بچهها چند روز پیش تو یکی از لایوای پیج کلینیک ازم یِ سوال پرسید که جوابش دقیقا توجه کردن به همین مفهوم و کانسپت از گری وی بود. فکر کردم شاید سوال خیلیا باشه، گفتم اینجا یکم بازش کنیم.
سرفصلهای مفهوم “یک بزرگتر از صفر” که تو ویدیو مطرح میشه:
- خودت رو بزرگتر از چیزی که هستی نبین
- موفقیت یهو اتفاق نمیفته، باید پله پله بری بالا
- جای پهن شدن عمق بگیر
- یکی از بینندههات زندگیتو عوض میکنه
اگه گری وی رو نمیشناسی، سری ویدیوهای پایین کمکت میکنه:
۱- گری وی کیست؟
۲- برنامههای گری وی
۳- کتابهای گری وی
خودت رو بزرگتر از چیزی که هستی نبین
ما یِ تصویرین از خودمون تو ذهنمون داریم و دیگران یِ تصویر دیگه. این دو تا خیلی با هم فرق دارن.
تو اکثر موارد اون چیزی که فکر میکنیم هستیم خیلی جلوتر یا خیلی عقبتر از چیزیه که واقعا هستیم.
وقتی از بقیه انتظار دارم پستهای مزخرم رو تو شبکههای اجتماعی لایک کنن، یعنی فکر میکنم کسی هستم یا مثلا خیلی عالی پست گذاشتم.
وقتی از ترس اینکه کسی به من توجه نمیکنه یا امکان داره چیزایی که میخوام بگم برای کسی جذاب نباشه یا بدردشون نخوره، کاری نمیکنم، یعنی خودمو دستکم گرفتم.
هر دو طرف این مارجرا مشکلسازه.
وقتی خودمو بالاتر از چیزی که هستم میبینم سطح انتظارم از خودم بالا میره و تو اکثر موارد فلج میشم. خیلی زرنگ باشم میگم دچار کمالگرایی شدم.
دچار #کمال_گرایی شدم، یِجورایی یعنی این که میخوام چیزی ارائه بدم که اون تصویری که تو ذهنم از خودم ساختم رو منعکس کنه. نه اونی که واقعا هستم.
خودمو بالاتر ببینم چی میشه؟
من برنامهنویس هستم و تازه کارم رو شروع کردم. میخوام پست بذارم تو شبکههای اجتماعی. اولین کاری که میکنم میرم دنبال تهیه کردن تجهیزات عالی.
با اینکه یِ گوشی خوب و یِ هندزفری مناسب دارم و میتونم با یِ سیستم نورپردازی DIY ویدیو ضبظ کنم اما میرم و با تلاش فراوان یِ سری تجهیزات حرفهای گرونقیمت میخرم. چرا؟
یکی از دلایل اصلی این کار، ترسه. چون میترسم، با خرید تجهیزات میخوام اعتمادبهنفس بهدست بیارم.
اما از چی میترسم؟ از این که شاید خوب ظاهر نشم؟ شکست بخورم؟ بهم بگن دیدی نتونستی؟ بگن این یارو که هیچی بلد نبود؟
ی بخش عمده این ترس میخوره به نظرات دیگران که تو پست ترس از نظرات دیگران در موردش حرف زدیم. اما نظرات دیگران درباره کی؟
اگر برنامهنویسم و تازهکارم، مردم خیلی خیلی سریع اینو متوجه میشن. حتی اگه برای تولید محتوا از بهترین تجهیزات استفاده کنم. مگر اینکه بخوام دروغ بگم و نقش بازی کنم.
پس چی میشه که من فکر میکنم میتونم خودم رو از چیزی که هستم بالاتر نشون بدم؟
چون توی ذهنم، خودم رو بالاتر از چیزی که هستم میبینم، میرم سراغ چیزایی که اون تصویرِ ذهنی و غیرواقعی رو حفظ کنم.
مسلما تلاش برای بهتر شدن بد نیست. قطعا ادای چیز خوبی رو درآوردن برای اینکه آدم به اون صفت متصف بشه، بد نیست. چیزی که بده توهمِ باحال بودنه.
خیلی جالبه، ما وقتی جلو میریم و به عقب نگاه میکنیم میبینیم که اوهاوه! مثلا ۴ سال پیش چهقدر ضایع بودیم یا حرفایی که میزدیم چهقدر خام و نپخته بوده.
خودمو پایینتر ببینم چی میشه؟
حالا اگه منِ برنامهنویسِ تازهکار، خودم رو از اونی که هستم پایینتر ببینم چی میشه؟ هیچوقت نمیتونم شروع کنم. چرا؟
چون خودم رو در حدی نمیبینم که بخوام بیام و حرفی بزنم. اینجا دیگه حرف از کمالگرایی پیش نمیاد. اینجا لَختیه. اینجا هر روز بیشتر و بیشتر و مطالعه کردنه.
اینجا من اونقدر تو خودم فرو میرم که در نهایت پر میشم از حرف. و گیر میکنم. بین دانستههایی گیر میکنم که برای رسیدن به جایی که نیستم و باید باشم کسب کردم. باید باشمی که یِ توهمه.
مخلص کلام
اگر کسی بدون برطرف کردن این دو نوع طرز فکر حتی شروع بهکار هم بکنه امکان موفق شدنش خیلی پایینه. مگر اینکه حین کار دیدگاهش تغییر بکنه.
اگه خودش رو بالاتر ببینه، همیشه انتظارش زیاده و در نتیجه نمیتونه صبر کنه و قدم به قدم جلو بره. آهستگی و پیوستگی روه از دست میده.
اگه خودش رو پایینتر ببینه، آهستگی رو داره، شاید پیوستگی رو هم داشته باشه ولی تو بلندمدت انقدر آهسته میشه که در نهایت ایست میکنه.
البته بهنظر میرسه پایینتر دیدن، نسب به بالاتر دیدن، اگه خیلی زیاد نشه، خطرش کمتر باشه.
اما چاره چیه؟
چاره خودآگاهیه، خودشناسیه. چاره اینه که من همراه با نقاط ضعفم نقاط قوتم رو هم ببینم.
سعی کنم بیشتر و بیشتر روی نقاط قوتم متمرکز بشم و از اونها بهره ببرم.
ویدیو خودآگاهی قسمت اول
ویدیو خودآگاهی قسمت دوم
اگه یِ برنامهنویسِ تازهکار هستم باید قبول کنم که تازهکارم و البته چون تازهکارم اشتیاق زیادی به یادگرفتن دارم. پس اگر محتوا تولید میکنم، هیچوقت جوری حرف نمیزنم که من استادم. هیچوقت نمیام خودم رو با کسانی که باتجربه هستن تو صنف خودم، مقایسه کنم.
من یِ برنامهنویسِ تازهکارم که دارم سعی میکنم بیشتر یاد بگیرم و این چیزایی که دارم یاد میگیرم رو با شما به اشتراک میذارم.
خیلی وقتا القابی که به خودمون نسبت میدیم یا نسبت میدن این ذهنیت رو برامون میسازه که واقعا اون صفت رو داریم. تفاوت در حقیقت بین توهم و واقعیته.
توهم خودبزرگبینی ما رو دچار غرور و کمالگرایی میکنه و توهم خودکوچکبینی ما رو دچار ذلت و سستی. این وسط، عزت نصیب اون کسی میشه که واقعبینه و خودش رو بیشتر میشناسه.
نمیدونم حرف پیاده شد یا نه، فکر کنم این موضوع، چون بیشتر تو فضای ذهنه، نیاز داره بیشتر در موردش حرف بزنیم. ادامهاش بمونه برا بعد.
باید سانتیمتر به سانتیمتر جلو بری
وقتی تونستم بین تصویری که مردم از من دارن و چیزی که واقعا هستم و تصویری که خودم از خودم دارم هماهنگی بهوجود بیارم، میتونم قدم به قدم جلو برم. قدمبهقدم. دوباره تکرار میکنم. قدمبهقدم!
یکی از مهمترین دلایل، که چه عرض کنم، عامل اصلی موفقیت، داشتنِ صبر همراه با فعالیت مستمر در یک جهته. هَمِّ واحد.
گری وی معتقده هیچ آدم موفقی رو نمیشه روی کره زمین پیدا کرد که یکشبه موفق شده باشه. حتی اون نوجوونی که توی ۱۲ سالگی کلی مشهور شده هم، تحت تعلیم آدمایی بوده که راهش انداختن.
اینا یعنی چی؟ یعنی باید قدم به قدم، بلکه سانتیمتر به سانتیمتر جلو برم. اینکه “الان کسی بهم توجه نمیکنه پس نباید پست بذارم” جفنگِ محضه!
الان آدمی هستم که خیلی بهم توجه نمیشه پس باید برم خدا تومن پول تبلیغات بدم، خدا تومن پول تجهیزات بدم، کلی ادا و اصول دربیارم تا بهم توجه بشه، بعد شروع به فعالیت کنم. بله. برا بعضیا که خودتم میشناسی این مدل جواب داده و میده. ولی ما حرفمون سر این نیست که به اینکه مورد توجهیم شناخته بشیم. حرف سرِ اینه که به یِ صفت درست یا یِ مهارت خاص شناخته بشیم.
با استعداد خالی کار بهجایی نمیرسه. باید این قوه رو به فعل تبدیل کنی. باید تمرین کنی. آهسته و پیوسته.
انتظار داری که کل دنیا بهت توجه کنن؟ چرا؟ چون بلدی روپایی بزنی. چون بلدی صدای بلبل دربیاری. چون داری فیزیک کوانتوم آموزش میدی.
درسته خیلیا شانسی دیده شدن و یهو با یِ اتفاق، خیلی مشهور شدن اما اینا فقط اتفاق بوده. نمیشه رو این حساب جلو رفت که من هیچ کاری نکنم و بشینم که اون اتفاقه بیفته. میشه؟
درک اینکه موفقیت یِ دفعهای نیست اگه بگیم کل ماجراست بیراه نگفتیم.
ویدیو موفقیتِ یکشبه
فقط کافیه هر روز یک ویو بیشتر از دیروز بگیری. فقط کافیه هر ماه یک ویو بیشتر از ماه قبل بگیری. مهم اینه بتونی رشد خودت رو ببینی.
باشگاه رفتی؟ یکی تو یِ ماه کمربند مشکی میشه، یکی دیگه که داره ۲ سال میاد و میره هنوز نتونسته کمربند زردشم بگیره. هر کی داره بازیِ خودشو میکنه و اصلا معلوم نیست اونی که کمربند مشکی گرفته دو سال دیگه معتاد نشه!
زمان! اینجا حرف از زمانه. چیزی که اکثر ما نادیده میگیریمش. زمان خیلی چیزارو تعیین میکنه.
وقتی برنج رو میذاری روی اجاق تا بپزه، اگه انتظار داشته باشی یک دقیقه بعد آمادهی خوردن باشه آیا انتظارت واقعیه؟ باید صبر کنی! این “باید” به قوانین این عالم که عالم تدریجه مربوطه. نمیتونی قوانین رو تغییر بدی!
رشد خودتو ببین!
بهنظرم یکی از مهمترین دلایلی که قدم به قدم جلو رفتن رو از آدم میگیره و آدمو به عجله میندازه عدم توانایی مشاهدهی رشده. نمیتونم ببینم که رشد کردم و دارم رشد میکنم.
همیشه برگرد عقب و به روند رشدت نگاه کن. دو سال پیش کجا بودی چیکار میکردی الان کجایی. اگه تا اینجا، توی این دو سال قدمبهقدم رشد کردی، چرا الان انتظار داری یهو هزار قدم بری بالا؟!
عمق در مقابل سطح
شاید پیش خودت بگی اینا چه ربطی به اینکه یک بزرگتر از صفره داره. گری وی که داشت یِ چیز دیگه میگفت؟
اگه این ذهنیت رو که تا الان داریم در موردش حرف میزنیم و و تو این بخش بازم میخوایم در موردش حرف بزنیم رو نتونی تو خودت پیاده کنی، نمیتونی کانسپت “یک بهتر از صفر” رو عملی کنی. همیشه مشکل داری.
حرف بعدی که گری وینرچاک تو ویدیو روش تاکید میکنه اینه که به عمیق شدن بیشتر از پرداختن به سطح اهمیت میده.
عمیق شدن رو میتونیم با نیچ کردن تو کسبوکار یکی بگیریم. یِ جورایی باید بگیم قواصی در مقابل موجسواری.
بهشخصه معتقدم برای افراد و اشخاص، عمق گرفتن خیلی راهکار خوبیه. هم اینکه باعث میشه رشد تو اوایل کار سریعتر بشه، هم اینکه تو بلندمدت کامیونیتی منسجمتری رو شکل میده.
عمقگرفتن کمترین کاری که میکنه، اینه که باعث میشه فرد یا مجموعه یِ وجه تمایز معنادار پیدا بکنه که تو اکثر موارد غیرقابل کپی کردن میشه.
عموما آدما از عمق گرفتن میترسن و حرفشون اینه که: آخه چقدر میشه درباره اسباببازی حرف زد؟ مگه چقدر مطلب راجع به فقط ایمیل مارکتینگ میشه بیرون داد؟ مگه میشه آدم فقط در مورد رنگآمیزی کتابهای ماندالا حرف بزنه؟!
جواب تمام این سوالا بلهست. میشه حرف زد ولی نه تا وقتی که داری فکر میکنی. باید حرف بزنی، بزنی، بزنی، تا چیزای جدید بیاد. هر چقدر هم که فکر کنی نمیتونی بفهمی که چطور باید چیزای جدید بگی. باید بری و کشف کنی.
عمق گرفتن با فکر کردن نمیشه. باید راه بیفتی!
فقط و فقط اینو نباید فراموش کنی، عمیق شدن ی پروسهی بلندمدته. خیلی بلندمدت! شاید برای همینه که افراد خیلی کمی میتونن توی این مسیر دووم بیارن. بیشتر بازیِ استقامته تا هوش و زکاوت.
شاید همین دیدگاهِ عمیق شدنه که باعث میشه گری وی بگه: «عدد حساب بانکیت مهم نیست. مهم تعداد آدمایی هستن که برای خاکسپاریت حاضر میشن.»
شاید همین مایندست و ذهنیته که گری وی رو به سمت بهجا گذاشتن میراث هدایت میکنه. کازی انجام بده که بعد از مرگش هم ماندگار باشه.
میشه گفت اگه این عمیق شدن برای فرد، بهشکل درونی اتفاق بیفته، نتایجش توی تمام ابعاد زندگی و کسبوکارش نمود پیدا میکنه.
برای دید پیدا کردن نسبت به مسالهی عمیق یا سطحی بودن بهنظرم مقاله هدفتان در زندگی وسعت است یا عمق؟ که توسط جیم هولت تو مجله نیویورک تایمز نوشته شده میتونه کمک کنه.
احتمال داره یکیشون زندگیتو تغییر بده
تمام حرفایی که تا اینجا زدیم رو مقدمه بگیر که همین یه جملهی پایین جا بیفته.
چون آدمای کمی توجه میکنن بیتوجه نباش، یکی از اونا زندگیتو تغییر میده.
این لُب کانسپت و مفهوم یک بزرگتر از صفره. این یعنی اینکه به کیفیت مخاطبات بیتوجه نباش و خودت رو اسیر کمیت نکن.
ویدیو یه محتوا نتیجه رو تغییر میده
خیلیا برای اینکه سریع فالوورای اکانت اینستاگرامشون بره بالا یا سابسکرایبرای یوتوبشون زیاد بشه دست به کارایی میزنن که باعث میشه از اون اتفاق بزرگی که میتونست براشون ۵ سال دیگه بیفته، بمونن.
یِ جورایی میتونیم بگیم، این مفهوم داره میگه: باید آهسته و پیوسته مسیرم رو با کار و تلاشِ خستگیناپذیر ادامه بدم و به تعداد مخاطبام توجهی نداشته باشم. شاید یکی از کسایی که دارن منو میبینن، میشنون یا میخونن زندگیمو تغییر بده.
همیشه یک بزرگتر از صفره
انگار این کانسپت یِ جورایی دنبال اینه که یِ بهونه به شخص بده تا بتونه صبر کنه.
شاید هیچوقت اون یِ نفر پیدا نشه، ولی این دیدگاه باعث میشه شخص به تکتک مخاطباش اهمیت بده و صبور باشه، و پرتلاش مسیرش رو ادامه بده. که اتفاقا ترکیب همین چیزا باعث موفقیتش میشه.
این ذهنیت، ذهنیتیه که تو بازیِ شبکههای اجتماعی بهشدت باعث رشد فرد تو بلندمدت میشه.
بذار بحثو با یه جمله از حضرت امیر جمع کنیم و از یه جهت دیگه باز کنیم: نبخشیدن، کمتر از کم بخشیدنه.
سلام چقد خوبو خودمونی و راحت الفهم نوشتی عالیه قلمت دمت گرم که هسی
لطف داری احسان جان، عشقی
خیلی عالی بود سپاس
لطف دارید خانم زارع
سلطان بیگدلی تلنگری زدی به ذهن آشفتهی من، لذت بردم و معرکه بود.
سلطان سربازته اروند جان، ایشالا خیره
خیلی محتوا خوبی بود. ممنون
فقط من جمله آخر رو نفهمیدم: کم بخشیدن، کمتر از نبخشیدنه؟
فک کنم (کم بخشیدن، “بهتر / بیشتر” از نبخشیدنه) اینجوری درستتر بشه
در کل بابت مقاله و فیلم هاش ممنون
لطف دارید
عععععع، آره اشتباه نوشتم 🙂
ممنون🌺🌺🌺
عالی بود دکتر